part22

291 39 4
                                    

(جین)
دیشب مثل یه رویا بود . هنوز باورم نمیشه که ما بلاخره باهم یکی شدیم . درسته که از شرِ زنم خلاص شدم ولی هنوز ملکه هست . خیلی باید مراقب باشیم که از رابطه ی ما هیچ بویی نبره . ولیعهد خیلی محتاطه ، و من از اون محتاط تر ! صبح خیلی زود از در مخفی اقامتگاه ولیعهد خارج شدم و وارد اقامتگاهِ خودم شدم . به محض ورودم پسرم رو دیدم که درست مثل فرشته ها خوابش برده بود . لبخندی زدم و رفتم نزدیکِ تختش ایستادم . آروم نشستم لبه ی تختش و دستمو بین موهای ابریشمیش بردم . حق با جونگکوک بود اون واقعا شبیه منه! امروز باید ببرمش پیش پدر و مادرم. قرارِ با جونگکوک و خانواده ش به امارت پدرم بریم . با اعلام ورود جونگکوک از روی تخت خیلی اروم بلند شدم تا کوک خواست با هیجان سلام کنه دستمو به نشونه ی هیس جلوی بینیم گرفتم . جونگکوک خنده ی شیرینی کرد و پلکاشو به نشونه فهمیدن بست و باز کرد .
(چند ساعت بعد)(عمارت وزیر اعظم)
تمام مدت خواهرِ جونگکوک چشم ازم برنمیداشت ولی مشخص بود که کمی باهام سر سنگین رفتار میکنه و مثل قبل دیگه بهم نمی چسبه . ولی از وقتی که دوباره مجرد شدم حس میکنم که داره یه کارایی میکنه تا باهام ازدواج کنه . حتی بارها جونگکوک بیچاره رو فرستاده بود تا باهام صحبت کنه و هر بار من به کوک می گفتم یه بهانه ای براش جور کنه . دلم این وسط برای کوک میسوزه .
بعد از تموم شدن ناهار با پسرم به سمت حیاط امارت رفتیم . جونگکوک هم باهام اومد
+هیونگ تا کی میخوای خواهرمو دست به سر کنی؟
-جونگکوکی تو که میدونی من چرا دست به سرش میکنم!
جونگکوک آهی کشید و روی تاب نشست و پسرمو روی پاهاش قرار داد و شروع کرد آروم تاب خوردن.
+میدونم هیونگ تو ولیعهدو دوست داری ولی خودت خوب میدونی که این یه عشقِ ممنوعه س و هیچ عاقبت خوشی نداره!
اهی کشیدم و به آسمون نگاه کردم
-درسته ولی دیگه نمی تونم با دختری ازدواج کنم که دوسش ندارم و قرارِ دلشو بارها بشکنم .
+میفهمم . حالا میخوای چیکار کنی؟ میخوای چی بهش بگی؟
-بهش میگم کسه دیگه ای رو دوست دارم . اینطوری دروغ هم نگفتم .
جونگکوک نگاه پر شیطنتی بهم کرد
+هیونگ کاملا درکت میکنم چون همدردیم . منم برادرشو دوست دارم.
(راوی)
جین و جونگکوک مشغول صحبت کردن بودن غافل از اینکه خواهر جونگکوک پشت دیوار فال گوش ایستاده و تک به تک حرفاشون رو شنیده .
(یوکی)
که اینطور !میدونستم یه کلکی تو کار این دوتا هست . پس اون راست می گفت واقعا اسمش جونگکوکه و اون هم جین و هردوشونم عاشق شاهزاده هان . میدونم باهاتون چیکار کنم!

onthe other side of the UAEنامجین /namjin  🔞 ژانر : درام ، تاریخی ، کمی تخیلی  Where stories live. Discover now