Chapter 47

1.5K 520 195
                                    

● هیونگ دیگه خیلی غیر قابل تحمل شدی!!! نگران نیستی بکهیون هیونگ با دیدنت بترسه؟!!!

سهون رو به چانیول غُر زد و پسر بزرگتر بدون گرفتن نگاهش از شیشه ی مقابل و تصویر پشتش بی حوصله جواب داد:

+ واسم مهم نیست که شبیه آدمای بی خانمان و بیچاره به نظر بیام... الان تنها چیزی که واسم مهمه اینه که بکهیون چشماشو باز کنه...

بدون توجه به سهون که با شنیدن حرفش لبهاش رو کج کرده و چشمهاش رو میچرخوند، آهی کشید و به پسری که در یکی از اتاق های بیمارستان در محیطی ایزوله به آرومی خوابیده بود، خیره تر شد و در دلش ثانیه شماری میکرد تا نوبتش برسه و بتونه به داخل بره تا از نزدیک تماشاش کنه...

هشت روز لعنتی و سخت از عمل پیوند گذشته بود!!! هشت روزی که ساعت ها، دقایق و ثانیه هاش پُر از استرس بودن و همچنان هم ادامه داشت چون بکهیون هنوز به هوش نیومده بود!!!

در طی این مدت، اوضاع پایداری نداشت و با هر کوچیکترین تغییری در وضعیتش، چانیول یک جون از دست میداد!!!

بکهیون در ابتدا به مدت سه روز دچار تب شدیدی شد که البته به سختی کنترل و رفع شد. اما مدتی از خوشحالیشون نگذشته بود که در ادامه با ظهور نوسانات مداوم ضربان قلب و افزایش وحشتناک فشار خون هم که تمامیشون از علایم پس زدگی پیوند بودن باعث بیخوابی جونمیون، جونگده و همچنین کادر درمانی که وظیفه ی رسیدگی به بیمار جوونشون رو داشتن شده بود!!!

با هر تغییر بکهیون، چانیول یک دور میمرد و زنده میشد و همچنین حال بقیه ی افراد یعنی سهون، لوهان و کیت هم تعریفی نداشت...

از جونگین در محیط بیمارستان خبری نبود و گویا درگیر سرماخوردگی بچه اش شده بود!!!

همه ی افراد به محض شنیدن خبر عمل پیوند بکهیون به بیمارستان اومده بودن و در طی این هشت روز به نوبت دوستشون رو ملاقات میکردن... اما تنها کسی که شبانه روز و طور مداوم در کنار بکهیون میموند چانیول بود و البته پسر قدبلند این موضوع رو مدیون دونسنگش بود... چرا که لوهان به شدت با این قضیه مخالف بود و میخواست تنها کسی که کنار بکهیون میمونه خودش باشه اما سهون با صحبت ها و خواهش های فراوان، موفق به متقاعد کردن پسرک چینی شده بود!!!

سجونگ هم بر خلاف مخالفت ها و مقاومت های چانیول، همراه با هیونا دو بار به بیمارستان رفته بود که هر بار با عذابی بزرگ برای پدر و دختر به اتمام میرسید... چون هیونا بشدت دلتنگ آغوش پدرش بود...

برای چانیول به غیر از مواقعی که حال بکهیون بد بود، اوضاع زمانی عذاب آور میشد که سر و کله ی لوهان در بیمارستان پیدا میشد...

هر بار که چشمهای لیزارد به پسر قد بلند میفتاد تمام حرص، اضطراب و نگرانیهاش رو در قالب کنایه، طعنه و تهدید و حتی دعوای فیزیکی که تماماً توسط سهون دفع میشد، سرش خالی میکرد و زمانی که حس سبکی بهش دست میداد بیخیالش میشد و به سراغ بکهیون میرفت... چانیول به یقین رسیده بود که زبون لوهان دارای نیش زهرآلودیه که توانایی از پا در آوردن هر کسی رو داره!!!

His eyes [Completed]Where stories live. Discover now