Kim taehyung;
2020/12/
5:20 PM
Mondayبرای بار هزارم دستمال کاغذی و روی بینی پوست پوست شدم کشیدم و یه گوشه پرت کردم...
هرچی بیشتر از متن کتاب میخوندم بیشتر به این پی میبردم که احمقترین آدم دنیام...
+هیچی نمیفهمم...اهه از جغرافی متنفرم...!
خودکار توی دستم و محکم روی صفحه کتاب کوبیدم...
+اخه کدوم مریضی مجبوره بود تو دوره سرماخوردگیش بشینه و برای امتحان فردا درس بخونه...؟!
_تو کیم تهیونگ...!
نگاهی به مامان که با یه کاسه سوپ جلو میومد انداختم...
کاسه رو کنارم گذاشت و اخطار گونه ادامه داد...
_وقتی سوپت و تموم کردی برمیگردی سر درست...!
غرغری کردم و کاسه رو جلوتر کشیدم...
صدای زنگ موبایلم بلند شد ینی میتونست یه معجزه برای نجاتم باشه...
با دو سمتش رفتم و با صدای گرفتهام که شبیه خروس بود جواب دادم...
+بله...؟!
صدای یکی از همکلاسیهام تو گوشم پیچید...
_هی چطوری خروس درس خون...یه سوپرایز برات دارم...!
با ذوق گفتم...
+استاد هان مُرد...؟!
نچی کرد و ادامه داد...
_تقریبا درست گفتی...البته هنوز به مرگ نرسیده تو راهشه...!
+وات...؟!
_مدیر خبر داد ک توی راه با ماشینش تصادف کرده و له شده...برگه امتحانام غیب شده...هه هه پس امتحان لغوه...!
از جام پریدم...
+واقعا...؟!
_حالا بجنب بیا پارک بغل مدرسه...!
نیم نگاهی به مامان ک با اخم داشت نگام میکرد انداختم...
+فک نکنم بتونم بیام...!
_زودباش پسر میتونی...!
اینو گفت و تلفن و قط کرد...
کتاب و با پام زیر تخت سر دادم و از اتاق بیرون رفتم...
_بهت گفته بودم موقع امتحانا حق استفاده از گوشی رو نداری...!
+یا اوما...فردا امتحان لغو شده...بزار برم تا پارک و برگردم میخوام بدونم چه بلایی سر استاد اومده...!
با سر به تلوزیون اشاره کرد...
_ببین...!
تلوزیون صحنه یه تصادف وحشتناک و نشون داد و بعد از چندتا عکس از استاد خبرنگار جلوی دوربین اومد...
_به گفته پلیس ترمز ماشین دست کاری شده بوده... راننده نتونسته ماشین و کنترل کنه و با کامیون برخورد شدیدی داشته...تماسی که پلیس با همکار ایشون گرفته نشون میده ک در راه برگشت از مدرسه بوده و برگههای امتحانی به همراه داشته که متاسفانه همه اونها گم شدن...!
مامان صدای تلوزیون کمی بیشتر کرد...
_از بیمارستان هم گزارشی تهیه کردیم...استاد هان الان وضعیت ثابتی ندارن و احتمال زنده موندن ایشون کمتر از 50 درصد میباشد...میخواهیم ک...!"شب گذشته:
Myung_Da send a message;
نوتیف گوشی رو که چک کردم و با این روبهرو شدم...
این وقت شب چه کاری داره ک پیام داده...
نگاهی به پیامش انداختم..._من کارت ورودی مدرسه رو گم کردم میشه کارتت و ازت قرض بگیرم و فردا یه سر به مدرسه بزنم فک کنم بتونم پیداش کنم؟!
خیلی چیز مهمی نبود پس منم قبول کردم...
+باشه
![](https://img.wattpad.com/cover/319689574-288-k796044.jpg)
YOU ARE READING
Un câlin
Fanfictionاتمام آپ '-' کیم تهیونگ فقط یه بچه دبیرستانی بود اما همهچی از شب امتحانش تغییر کرد... ترس و اضطراب و در آخر دیوونگی... و کیم نامجون فقط میخواست بهش کمک کنه اما... نام رمان : آن کِلون :_) Genere: romance,smut,slice of life,angest, policy, scary , sa...