𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 : Part 3

1.3K 126 12
                                    

: پس بهتره به حرفم توجه کنید و هیچ وقت عاشق هم نشید ... وگرنه هر چی دید ، از چشم خودتون دیدید ! ...

°°°

به خونه ای ^تقریبا بزرگ^ که نزدیک به امارت جئون بود رسیدن

جو بینشون خیلی خفه بود هیچ کدوم حرف نمیزدن و فقط در انتظار تموم شدن این شب نحس بودن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

جو بینشون خیلی خفه بود
هیچ کدوم حرف نمیزدن و فقط در انتظار تموم شدن این شب نحس بودن

به سمت اتاقی رفتن که قرار بود شروع رابطه یا به عبارتی تموم شدنش باشه ...

به سمت اتاقی رفتن که قرار بود شروع رابطه یا به عبارتی تموم شدنش باشه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

به تخت نزدیک شدن ...

با هر قدم ترس تهیونگ بیشتر میشد
و عذاب جونگ کوک بیشتر ...

جونگ کوک نگاه سرد و غمگینش رو به تهیونگ داد

+ ما هیچ کدوم این رابطه رو نمیخوایم ... درسته ؟؟

با استرس سرش رو تکون داد

_ د ... درسته !

پسر بزرگتر نفس عمیقی کشید و ادامه داد

+ اما اگه دکتری که فردا از طرف پدر میاد ، ببینه هر دو ی ما باکره ایم ... چیزای خوبی انتظارمون رو نمیکشه

با ترسی که حالا مثل خوره به جونش افتاده بود گفت

_ پ ... پس ... لط ... لطفا ... آروم ... انجامش ... ب ... بده ...

°°°

فردا صبح ، ساعت ۱۱ :

چشماش رو باز کرد و خودش رو توی اتاق جدیدی دید !

با به یا آوردن اتفاقات دیشب و مطمئن شدن از اینکه جای امنیه به اطراف نگاه کرد

وقتی کامل دیشب رو به یاد آورد سریع به بدنش نگاه کرد و با لباس های توی تنش مواجه شد
نگاهش رو به سمت دیگه ی تخت داد و با جونگ کوکی که لباس داشت مواجه شد

دیشب انجامش ندادن ؟
اما تهیونگ همش رو به یا میاورد
لمس های آرومشون
رابطه ای که هیچ لذتی براشون نداشت
حتی عذاب وجدان توی چشم های جونگ کوک رو به یاد میاورد ...

خواست از جاش بلند بشه که درد بدی توی کمرش پیچید !

کاملا مطمئن شد که دیشب انجامش دادن !!

دهنش رو باز کرد اما فقط صدای آرومی ازش خارج شد و عوضش اشک توی چشماش پر شد

اون هیچ وقت تصور نمیکرد به فاک رفتن انقدر درد داشته باشه
حتی تصور نمیکرد یه روز به فاک بده !!!!

اون به همجنسگرا ها بی احرامی نمیکرد اما هیچ وقت گی هم نبود ! ...

آروم از روی تخت بلند شد و به چهره ی جونگ کوک نگاه کرد
از اخم روی صورتش معلوم بود که اون هم شب جالبی رو تجربه نکرده 

از پله ها پایین اومد به سمت پذیرایی رفت و بعد وارد آشپز خونه شد
نگاهی به فضای تمیز و وسایل نو انداخت
هه ! ...
انگار واقعا ازدواج کرده بود !

همیشه دلش میخواست این چیز ها رو با کسی که عاشقشه تجربه کنه ولی خب ، زندگی همیشه جوری که ما میخوایم پیش نمیره !
اون الان با یه پسر ازدواج کرده بود و از همه جالب تر این بود که حق نداشت عاشقش بشه !!!!

به هر حال جونگ کوک همسرش بود و ممکن بود بعد از گذر زمان تهیونگ بهش گرایش پیدا کنه و عاشق هم بشن

اما مطمئن بود تهدید های پدرش هیچ وقت تو خالی نیست !!

‌بیخیال فکر و خیال شد و تصمیم گرفت صبحونه درست کنه
به هر حال اون الان متاهل بود و باید وظایفش رو انجام میداد !

+ اوه ... سلام ... صبحت به خیر !

با صدای آروم جونگ کوک به ورودی آشپز خونه نگاه کرد و با جونگ کوکی که موها ی سیاهش بهم ریخته بود و اون رو چندین برابر جذاب تر کرده بود مواجه شد

صبر کن !
اون الان از جونگ کوک تعریف کرده بود ؟؟؟

نه !
یه همچین اتفاقی نباید می افتاد !!!

نباید به جونگ کوک واکنش نشون میداد !!

اما جونگ کوک بی توجه به قیافه و حالت تهیونگ روی میز نشست و سرش رو بین دستاش گرفت ‌و با دست موهاش رو مرتب کرد

_ سلام ... صبح تو ام به خیر ...

تهیونگ با لحنی گرفته به خاطر بی‌ توجهی های جونگ کوک گفت و غذایی که حالا حاضر شده بود رو روی میز گذاشت

غذاشون رو تو سکوت کامل خوردن و به سمت کاناپه های داخل پذیرایی رفتن تا تلویزیون تماشا کنن

غذاشون رو تو سکوت کامل خوردن و به سمت کاناپه های داخل پذیرایی رفتن تا تلویزیون تماشا کنن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

( فضای پشت رو خونه های ویلایی تصور کنید بای )

هر کدوم یه سمت مبل نشستن و تهیونگ به خاطر درد توی خودش جمع شد

و این عذاب وجدان جونگ‌ کوک رو بیشتر میکرد
اون به تهیونگ تجاوز کرده بود و حالا خیلی بی تفاوت داشت به تلویزیون نگاه میکرد
ولی جونگ کوک این رو مطمئن بود که اگر به پسر زیبا و مهربونی مثل تهیونگ نزدیک و نزدیک تر بشه ، حتما عاشق میشه ! ...















خب گایزامیدوارم خوشتون بیاد 🤗💞

فعلا تا حدودی روند داستان همینه و شخصیت ها به جز با دوستاشون با بقیه سرد رفتار میکنن و کم حرف میزنن اما مطمئن باشید داستان جذابی میشه

لاو یو آلللللل 💜🥺

𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now