𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 : Part 19

540 59 24
                                    

: پاشید خوش بگذرونیمممممم !!! ...

فلیکس از جاش بلند شد و به طرف کوله ی کوچیکی که آورده بود رفت
چند تا شیشه ی سوجو از کیفش در آورد و روی میز گذاشت

: مهمونی بدون سوجو اصلا حال نمیده هومممم ؟؟؟؟

جونگ کوک با تعجب به فلیکس ، و بعد به تهیونگ نگاه کرد
تهیونگ که به این دیوونه بازی های دوستش عادت کرده بود ، شونه ای بالا انداخت
به طرف ضبط کوچیک کنار تلویزیون رفت و آهنگ بِیس داری گذاشت و دوباره کمار جونگ کوک نشست

و از اونطرف یونجی به صورت کاملا محسوسی سعی داشت به میسونگ نزدیک بشه

: هی ؟ اسمت میسونگ بود ، درسته ؟؟

میسونگ به دختر جذاب رو به روش خیره شد و آروم لبخندی زد و سر تکون داد

: آره ! جئون میسونگ ... من خواهر کوچیکتر جونگ کوکم !!! ... ۱۷ سالمه

یونجی سر تکون داد هندزفری هاش رو از گوشش در آورد

: منم یونجی ام ! لی یونجی ... خواهر کوچیکتر فلیکس ، دوست تهیونگ به حساب میام !!

و این وسط فقط تهیونگ بود که با لبخند احمقانه ای به دوست کوچیک و افسرده اش نگاه میکرد که حالا به خواست خودش سعی داشت با یه نفر ارتباط بگیره

جونگ کوک هم که متوجه نگاه خیره ی تهیونگ شده بود ، دستش رو روی شونه ی همسرش گذاشت تا توجهش رو جلب کنه

+ چیزی شده بیب ؟؟

تهیونگ نیشخند زد و سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد

_ یونجی هیچ وقت خودش ^به خواسته ی خودش^ به کسی نزدیک نمیشد ! ... اما حالا سعی داره با میسونگ ارتباط برقرار کنه ... به نظرم پایان خوشی دارن ، هوم ؟؟؟

جونگ کوک متوجه منظور تهیونگ شد و سر تکون داد
به میسونگ و یونجی نگاه کرد که آروم کنار هم میخندیدن و خودش هم لبخند زد

خواهر کوچولوی خودش هم فشار زیادی رو تحمل میکرد و حال چندان خوبی نداشت
به خاطر جونگ کوک و مادرشون تظاهر میکرد که حالش خوبه اما واقعا اذیت میشد

و جونگ کوک کی بود که بخواد شادی رو ^فقط به خاطر یه گرایش ظاهراً نادرست^ از خواهرش بگیره ؟؟
( گایز من منظور بدی ندارم ! من خودم طرفدار ال جی بی تی ام پس لطفا بد برداشت نکنید 🙂🤌 )

و دوباره ...
این صدای عربده ی فلیکس بود که باعث گریختن کل جمع شد :/

: هینننننن پناه بر خداااااا !!!! ... یونجی تو از کی انقدر محبت آمیز رفتار میکنیییییی ؟؟؟؟؟

یونجی که از ضایع شدنش پیش کراش جدیدش حسابی ناراحت شده بود ، اخم کمرنگی کرد و لبخندش رو جمع کرد
هندزفری ها رو دوباره توی گوش هاش گذاشت و توی گوشیش فرو رفت

تهیونگ اخم کمرنگی کرد و دست فلیکس رو کشید ، اون رو به طرف اتاق برد و پشت سرش در رو بست

_ فلیکس هیونگ ؟؟؟ چرا اونجوری کردی ؟؟ ... ندیدی چطور خوشحال بودن ؟

فلیکس چهره ی ناراحتی به خودش گرفت

: اوه بیخیال ! ... ببخشید فقط خواستم شوخی کنم

تهیونگ اخمش رو غلیظ تر کرد و صداش رو کمی بلندتر کرد

_ ولی ناراحتش کردی !! ... اون فقط داشت سعی میکرد دیوار یخی دورش رو آب کنه !

و فلیکس اینبار واقعا ناراحت شد

اون از وضعیت روحی خواهرش خبر داشت و بیشتر از همه نگرانش بود
اما تظاهر میکرد که اهمیت نمیده تا حال یونجی رو بد تر این نکنه
شوخی میکرد تا فضا کمی عوض بشه اما انگار اینبار واقعا خراب کرده بود

بغضش رو قورت داد تا جواب تهیونگ رو بده

: من ... من فقط نمیخوام جالش بد تر از اینی که هست بشه ... اگه دلش بشکنه چی ؟؟؟ ...

صداش خاموش شد و دیگه ادامه نداد

تهیونگ ابرو هاش رو بالا داد و فلیکس رو بغل کرد

_ میدونم هیونگ ! ... اما بزار با جریان پیش بره !! من مطمئنم قرار نیست اینبار شکست بخوره ... میسونگ شاید خیلی تخس باشه اما واقعا روحیه ی خوبی داره ، اون خواهر جونگ کوکه !!!! ... لطفا اذیتش نکن و بزار خودش سنگ های دور احساساتش رو بشکنه !

°°°

بعد از چیزی حدود ۲ ساعت ، حالا همه مست بودن و قصد داشتن بیشتر با هم آشنا بشن

و حالا بکهیون و فلیکس که خیلی با هم جور شده بودن ، میخواستن خودشون رو معرفی کنن

: اهم اهم ... خب ، من بیون بکهیون هستم ! ... دوست پسر نردبون !

و به چانیول اشاره کرد

: پارک چانیول ، خوشبختم !!!

چانیول آروم گفت و لبخند زد

: من لی فلیکس هستم !!!!! در حال حاضر سینگلم ... اما بهم چشم نداشته باشید ، یکی رو در نظر دارم !!

و چشمک بامزه ای زد
همه پوکر بهش خیره شدن و چیزی نگفتن

: اوه اوپا ... اگه نمیگفتی من فردا میومدم خواستگاریت !

مینجی با حالت مسخره ای گفت و بعدش اشک های نامرئیش رو پاک کرد

همه خندیدن و جه این با یه سینی شربت ، به پذیرایی اومد و سینی رو روی میز گذاشت

: بخورید بچه ها ... سر دردتون رو کم میکنه !!!

همه شربت هاشون رو برداشتن و قصد خوردن داشتن که با صدای زنگ در متوقف شدن ...















دقت کردید چقدر اینا در خونشون زنگ میزنه ؟؟؟ 😂😂😂

فکر کنم امروزاست که زنگ خونشون بسوزه

جدا چرا من نمیتونم از گالری بی صاحاب توی واتپد فیلم بزارم ؟؟؟ هوممم ؟؟؟؟ 🙂🚬

اوه گایز من واقعا آدم عجیبی نیستم اما منتظر یه انفجار توی داستان باشید 🤌😈

لاو یو آلللللل 💜🥺

𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now