+ حالا که اصرار میکنید ... باشه !!! ...
لیوان اولش رو روی میز گذاشت و لیوان دوم رو یه جا سر کشید از جاش بلند شد
یه سمت تهیونگ رفت و با گرفتن دو سمت کمر باریکش بلندش کرد و به طرف یکی از اتاق های وی آی پی برد و در رو پشت سرش کوبیدفلیکس مست آروم لیوانش رو روی میز هول داد و گفت
: من فقط پیشنهاد دادم ! ...
مینجی که که تا الان مست شده بود و حیا سرش نمیشد و همچنان با دستش روی میز ضربه میزد ، ادامه داد
: بیچاره داداشم ... الان پاره میشه ...
فلیکس سر تکون داد
: هوم ... فلیکس خیلی اسکلی ، فردا هم باید جواب پس بدی !! ...
یونجی هم گفت و دستی روی صورتش کشید
°°°
جونگ کوک بعد از بستن در مچ تهیونگ رو گرفت و روی تخت بزرگ اتاق پرتش کرد
بعد مشغول باز کردن دکمه های کتش شدتهیونگ هم با تعجب و کمی ترس به کار های جونگ کوک نگاه میکرد
_ ج ... جونگ کوک ... چیکا ...
اما جونگ کوک نذاشت ادامه بده و همونطور که دکمه هاش و بعد از اون کمربندش رو باز میکرد ، به سمت تخت میرفت
+ هیششششششش !
وقتی کاملا دکمه های کتش رو باز کرد ، کت رو از تنش در آورد و گوشه ی تخت انداخت
تهیونگ با دیدن کار های جونگ کوک ، بغض کرد و سعی کرد با دستاش خودش رو عقب بکشه
_ ن ... نیا جلو !
انقدر عقب رفت که به چوب تخت رسید
جونگ کوک آروم زمزمه کرد
+ هومممم ...
کمربندش رو باز کرد و دور دستش پیچید و دو زانو روی تخت رفت و نزدیک تهیونگ شد
+ بیا ... اینجا !
با تحکم و بخش بخش گفت و بازوی تهیونگ رو گرفت و روی تخت درازش کرد
تهیونگ حالا زیر جونگ کوک بود و چیزی نمونده بود که گریه کنه
تقلا میکرد و سعی داشت یا از زیر جونگ کوک بیرون بیاد یا از روی خودش بلندش کنه+ کمتر تکون بخور !!!
جونگ کوک با صدای بلند داد زد و باعث شد بغض تهیونگ بشکنه و روس تخت ثابت بمونه
_ ن ... نکن ...
جونگ کوک انگشت اشاره اش رو روی لب های تهیونگ گذاشت و بهش فهموند که سکوت کنه
گره ی دستمال گردن تهیونگ رو باز کرد و اوم رو از یقه ی پیرهنش در آورد
بند های لباس سرهمی اش رو از رو شونه هاش پایین آورد و کلاه و عینکش رو روی میز پرت کردتهیونگ که کاری از دستش بر نمیومد ، هق هق میکرد و زیر لب از جونگ کوک خواهش میکرد که ولش کنه
_ خوا ... هش میکنم ... هق ... لط ... لطفا ... هق ... برو ... هق ... برو عقب ...
جونگ کوک با تمسخر سر تکون داد و کاملا روی تهیونگ خیمه زد
+ خب ! ...
و خودش رو کنار تهیونگ روی تخت پرت کرد و پشتش رو به تهیونگ کرد ( هاهاها 😂 واقعا چه انتظاری داشتید ؟ هوم شیطونا ؟ 🤌😏 )
ملافه ی تمیزی که گوشه ی تخت بود رو برداشت و روی خودش کشید
تهیونگ با چشم های گشاد شده به جونگ کوک نگاه میکرد و توی یه حالت ثابت مونده بود
+ شب به خیر !!!
جونگ کوک با صدای آرومی گفت و اینبار به طرف تهیونگ برگشت اما چشماش بسته بود
_ ... ش ... شب تو هم ... به خیر !
تهیونگ به خاطر تعجبش تیکه تیکه گفت و روی پهلوش خوابید
استرس هنوز توی وجودش بود
اگه میرفت پایین و یه کی گیرش میاورد و بهش تجاوز میکرد چی ؟؟
دلش نمیخواست به چشم جونگ کوک یه هرزه باشهچشماش رو بست اما دوباره بازشون کرد
_ جو ... جونگ کوکا ؟
آروم جونگ کوک خواب آلود رو صدا کرد
+ هوم ؟؟؟؟
جونگ کوک با بی حوصلگی گفت و لای یکی از پلکاش رو باز کرد
تهیونگ با صدای لرزونی ادامه داد_ میشه ... بغلم کنی ؟؟ ... میترسم !
خدایا !
این دیگه آخرش بود
تهیونگ داشت از ترس به ترس چند دقیقه پیشش پناه میبردمثل موشی که برای نجات از دست گرگ ، به ببر پناه میبره !
جونگ کوک سر تکون داد و بی حرف دستاش رو باز کرد تا تهیونگ توی بغلش بره
و تهیونگ توی آغوش گرم جونگ کوک ، بالاخره چشماش رو بست ...
واقعا که انتظار اسمات نداشتید ؟؟؟؟ 😐🤌🔪
من گفتم که اسمات نمینویسم ، تازه یه وانشات هم نوشتم ریدم 🚬😐
خلاصه خیلی بهم خوش گذشت 😂👌
اصلا کرم ریختن یه حال و هوای دیگه ای داره 🚶🚬لاو یو آلللللل 💜🥺
YOU ARE READING
𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎
Randomخلاصه : '' جئون جونگ کوک '' و '' کیم تهیونگ '' دو پسر که بدون هیچ حسی به همدیگه ، مجبور به ازدواج قراردادی و خیلی کار های دیگه میشن ولی چی میشه اگه در پایان تمام سختی هاشون ، عشق بزرگی نسیبشون بشه ؟ و در آخر شاید اون ازدواج ، بهترین اجبار عمرشون رو...