𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 : Part 29

383 46 6
                                    

گوشی کنت رو روی میز برگردوند و به مبل تکیه داد و گذاشت اشک هاش سرازیر بشن ... چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که کنت در رو باز کرد و با دست های پر وارد خونه شد
با دیدن جونگ کوکی که بی صدا گریه میکنه ، وسایل رو جلوی در ول کرد و به سمتش دوید

: کوک ؟؟؟ چی شدههه ؟ ... بازم حالا بده ؟؟

جونگ کوک از جاش بلند شد و بدون حرف به طرف آشپز خونه رفت

: جونگ کوک حالت خوبه نه ؟؟

جونگ کوک آروم جواب داد

+ خوبم ... کنت ؟

: بله ؟؟ مطمئنی حالت خوبه ؟؟؟

جونگ کوک بدون اینکه جوابی به سوال کنت بده ادامه داد

+ تو به تهیونگ همه چیز رو گفتی !

برای یه لحظه ، چهره ی کنت رنگ تعجب گرفت اما بلافاصله تک خندی کرد

: چی ؟ تهیونگ ؟؟ ... دقیقا چطور باید بهش میگفتم ؟

جونگ کوک باز هم با آرامش غیر معمولش جواب داد

+ ازت نپرسیدم ... گفتم بهش گفتی ، گوشیت رو دیدم !!! ... میدونی چیکار کرده ؟؟

تلخندی کرد و ادامه داد

+ با کمک بالام به پدرم سم خورونده !

به کنت نگاه کرد که چهره اش اخم آلود و متعجب بود

: ج ... جونگ کوک ...

جونگ کوک حرفش رو قطع کرد

+ میدونی این یعنی چی ؟؟؟ ... یعنی اینکه اگه پای پلیس وسط کشیده بشه ، اون مثل یه احمق خودش رو لو میده !!!!

جمله ی آخر رو با صدای بلندی گفت و دستش رو ، روی اپن کوبید

: آروم باش کوک !! اون هیچ وقت همچین غلطی نمیکنه !!!

کنت گفت و جونگ کوک دوباره داد زد

+ از کجا انقدر مطمئنیییی ؟؟

کنت سریع سمت گوشیش رفت و برش داشت

: بهش زنگ بزن جونگ کوک ... اگه بفهمه خوبی ، دیگه کار بیخودی نمیکنه !!! لطفا ، باشه ؟؟

جونگ کوک با تردید سر تکون داد

به هر حال ...
در کنار ناراحتیش برای مرگ پدرش ، خوشحال هم بود که دیگه مانعی برای آینده ی خودش و تهیونگ و حتی میسونگ وجود نداره

کنت لبخندی زد و روی آیکون تماس کلیک کرد ...

°°°

تهیونگ با استرس توی اتاقش نشسته بود و لبش رو مجوید
با زنگ خوردن گوشیش ، نگاهی انداخت و با دیدن اسم کنت سریع گوشی رو جواب داد

_ الو ؟؟ کنت ؟ ... اتفاقی افتاده که زنگ زدی ؟ حال کوکی خوبه ؟؟؟

اجازه صحبت نمیداد و تند تند سوال میپرسید
اما با صدای آروم و ملایم جونگ کوک ، صداش خفه شد و فقط گوش کرد

𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora