𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 : Part 18

544 43 15
                                    

+ یه کار دیگه میکنیم ... نظرت چیه به همون هیونگات زنگ بزنی بیان اینجا ، منم به بکهیون و چان زنگ بزنم ؟؟؟ هوم ؟؟؟ ...

تهیونگ با ذوق از جاش بلند شد و به سمت گوشیش شیرجه زد :/

_ چانچایووووو ؟؟؟؟ ... پس باید به یونگی هیونگ و فلیکس هیونگ زنگ بزنم !!! ... لطفا به بکهیون و چانیول شی هم زنگ بزن ، و میسونگ ... میدونی ...

با صدای آروم تری ادامه داد

_ میخوام یونجی رو بندازم به میسونگ ! ... اوه راستی ... تو که مشکلی نداری ؟؟

جونگ کوک نیشخندی زد و بعدش خندید

+ بیخیال ، به نظرت به من میخوره هموفوبیک باشم ؟؟؟ ... اونم وقتی همسرم یه پسره ؟ ... اتفاقا بدم نمیاد از شَرِ میسونگ خلاص بشم !!

تهیونگ لبخند ذوق زده و دندونی زد

_ باشه ! ... پس من زنگ بزنم به هیونگام ... تو هم به بقیه زنگ بزن ... به اوما هم میگم شام بیشتر بپزه !! ... مینجی هم اینجاست !!!

و با ذوق به شماره ی یونگی زنگ زد
بعد از حدود پنج تا بوق ، تلفن وصل شد و تهیونگ با ذوق شرون به حرف زدن کرد

_ سلام هیونگ ! ... خوبی ؟ هوسوکی هیونگ خوبه ؟؟ ... هیونگ من و جونگ کوک قراره یه دورهمی کوچیک با دوستامون بگیریم ! ... میتونی با هیونگی بیای خونه ی ما ؟؟؟؟

صدای نرم یونگی ^که فقط مختص افراد مورد علاقش بود^ توی گوشی پیچید

: باشه ته ته ! ... من الان کارم تموم شد ، دارم میرم دنبال هوسوک ، میخوای دنبال مینجی هم برم ؟؟؟

_ نه هیونگ ، اوما و مینجی ظهر اومدن اینجا ...

و حواسش نبود و سرفه ی خشکی کرد و بعدش گلوش رو صاف کرد
میدونست یونگی خیلی روش حساسه برای همین منتظر غر غر هاش موند

: هی ته خوبی ؟؟؟؟ ... چی شده ؟؟؟ حتما کار اون عوضیه !! ... نکنه بهت تجاوز کرده ؟؟؟؟؟؟

جمله ی آخر رو با صدای بلندی گفت و تهیونگ مطمئن بود که جونگ کوک هم صداش رو شنید ، با اینکه گوشی روی اسپیکر نبود

_ ن ... نه هیونگ ! ... فقط دیروز بعد حموم رفتم خرید و یکم سرما خوردم !! ... اوما اومده بود اینجا تا به جونگ کوک کمک کنه ، حالم الان بهتره !!!! ... چ ... چیزی که تو گفتی ... چه ربطی به صدام داره ؟؟

یونگی نفس عمیقی کشید

: باشه ! با هوسوک میایم اونجا ... فعلا !!!

و تلفن رو قطع کرد

تهیونگ با تعجب به صفحه ی گوشی نگاه کرد و بعد با شرم به چهره ی متعجب جونگ کوک نگاه کرد

_ ب ... ببخشید کوکو ... یونگی هیونگ ، فقط یکم حساسه ! ...

و سرش رو پایین انداخت
جونگ کوک واقعا آدم بدی نبود که یونگی اینطور راجع بهش فکر میکرد !

جونگ کوک متوجه احساس تهیونگ شد ، پس نزدیکش شد اون رو توی آغوشش گرفت

+ اشکالی نداره لاو !! ... من متوجهم که ورودم به زندگی تو اونم با عنوان اجبار ، تاثیر بدی روی ذهنیتشون گذاشته ! ... لازم نیست ناراحت بشی ، خودم با هیونگت صحبت میکنم !!! ...

و با صدای آروم تری ، زمزمه وار ادامه داد

+ هر چند معلوم نیست تا قبل صحبتام زنده بمونم یا نه !

این جمله ، هر چند آروم بیان شد اما تهیونگ شنیدش و با صدای نسبتا آرومی خندید

_ جونگ کوکی !! هیونگم اونقدرا هم ترسناک نیست !!!!

جونگ کوک هم لبخند زد و خنده ی زیبای تهیونگ رو بوسید
و بعدش صدای فریاد تهیونگ بلند شد

_ یااااا نکن مریض میشی !!!

+ نمیشم ! ...

°°°

یونگی با غیض به جونگ کوک نگاه میکرد و تهیونگ هم با خجالت به جونگ کوک نگاه میکرد
اصلا این رفتار عیونگش رو درک نمیکرد

با اومدن همه ، جونگ کوک از جاش بلند شد و رو به یونگی و هوسوک تعظیم کرد

+ سلام یونگی شی ، هوسوک شی !!! ... از دیدنتون خوشبختم ، فکر کنم توی عروسی همدیگه رو دیده باشیم ... خوشحالم که اومد ...

یونگی از جاش بلند شد و محکم یقه ی بلوز بلند و ساده ی جونگ کوک رو گرفت
با حرکت یهوییِ یونگی ، صحبت جونگ کوک قطع شد و بزاقش رو قورت داد

+ ع ... عذر میخوام ... چیز بدی ... گفتم ؟ ...

اما یونگی فقط محکم تر لباسش رو کشید و جونگ کوک رو هم قد خودش کرد ( بچم توی فیک هم کوتاهه 🤌😂💔 )

: با تهیونگ چیکار کردی ؟؟ ... چرا صداش گرفته ؟؟؟؟؟

جونگ کوک با تعجب به تهیونگ که حالش خوب بود و سر پا ایستاده بود نگاه کرد
اخم کمرنگی کرد و دستش رو روی دست های یونگیکه روی یقه اش بود گذاشت و اون ها رو جدا کرد
کمرش رو صاف کرد و کمی عقب رفت

+ عذر میخوام یونگی شی ! ... فکر کنم رفتار درست با همسرم رو بلدم !!!

هوسوک پیش قدم شد و دستش رو روی شونه ی یونگی گذاشت و لبخندی به جونگ کوک زد

: عذر میخوام جونگ کوک شی !!

و چشم غره ای به یونگی رفت و اون رو دوباره روی مبل نشوند

و اینبار دوباره فلیکس بود که سعی داشت مجلس رو گرم کنه :/

: پاشید خوش بگذرونیمممممم !!! ...
















شیپ میسونگ و یونجی بزنم تنگ داستان ؟ 😀🤝

چه خبر ؟؟ چه کارا میکنید با درسا ؟؟؟

از روند داستان راضی هستید جون دلا ؟ 🙂⁉️

لاو یو آلللللل 💜🥺

𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now