همه شربت هاشون رو برداشتن و قصد خوردن داشتن که با صدای زنگ در متوقف شدن ...
جونگ کوک آروم بلند شد و سمت در رفت و بازش کرد
چی ؟
چینچایو ؟؟
ریلی ؟؟؟وات ... د ... فاک ...
چیزی که میدید رو باور نمیکرد !
اون که دختر عمه اش نبود ، بود ؟
°°°
چوی بالام
سن : ۲۶ سال
خصوصیات :
خیلی حسود
دروغ گو
توی بچگی خیلی آسیب دیده
دختر بدی نیست اما یکم بد جنسه
چون توی بچگی اذیت شده با همه بدی میکنه اما ذات مهربونی داره
حساس و زود رنج°°°
+ ب ... بالام ؟؟؟
جونگ کوک با بهت زمزمه کرد و به دخترِ خنده رویِ ، رو به روش نگاه کرد
: سلام کوک ! انتظارم رو نداشتی درسته ؟؟ ... خب فهمیدم ازدواج کردی و آدرس خونت رو از عمو گرفتم ... دلم برام تنگ نشده بود ؟؟؟؟
تهیونگ آهنگ رو خاموش کرده بود و حالا چشم های منتظرِ همه به در دوخته شده بود
تهیونگ آروم جلوی در رفت با با دختر زیبایی مواجه شد که قدش یکم از خودش کوتاه تر بود
_ آممم ... کوکی ایشون کیه ؟؟
با تردید پرسید و به بالام خیره شد
جونگ کوک بالاخره به خودش اومد و بزاقش رو قورت
ترس همیشگیش برگشته بود و حالا نمیدونست چطور باید با تهیونگ رفتار کنهبرای اینکه بالام به چیزی شک نکنه ، به طرف تهیونگ برگشت و اخم کرد
+ برو داخل تهیونگ !!
با تحکم گفت و دوباره به طرف دختر عمه ی فتنه اش برگشت
+ بیا داخل بالام ... برو داخل اتاق تا بیام و صحبت کنیم !!
و به تهیونگ که هنوز گیج بود نزدیک شد و آروم کنار گوشش زمزمه کرد
+ لطفا به بچه ها بگو برم ، بعدا یه بار باهاشون قرار میزاریم ... ولی بزار اومونی ( جه این ) بمونه و مراقبت باشه ! ... الان واقعا فرصت مناسبی نیست !!!!
YOU ARE READING
𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎
Randomخلاصه : '' جئون جونگ کوک '' و '' کیم تهیونگ '' دو پسر که بدون هیچ حسی به همدیگه ، مجبور به ازدواج قراردادی و خیلی کار های دیگه میشن ولی چی میشه اگه در پایان تمام سختی هاشون ، عشق بزرگی نسیبشون بشه ؟ و در آخر شاید اون ازدواج ، بهترین اجبار عمرشون رو...