همه خندیدن و تا رسیدن موقع رسیدن ، سرشون رو با آهنگ های شاد و متخلف گرم کردن ...
°°°
با باز شدن در ، بکهیون مثل فشنگ توی بغل جونگ کوک پرید و از گردنش آویزون شد
جونگ کوک هم بکهیون رو بغل کرد تا نیوفته و همونطوری وارد خونه شد
و بعد بکهیون رو مثل گونی برنج توی بغل چانیول پرت کرد و به طرف بقیه رفت :/مادر جونگ کوک با دیدن پسرش ، قطره اشکی روی گونه اش ریخت و جونگ کوک رو بغل کرد و شقیقه اش رو بوسید
جونگ کوک هم کمی خم شد و مادرش رو بغل کرد+ گریه نکن اوما ! ... اینجاییم که شاد باشیم ، منم پیشتم !!
جونگ کوک با لبخند گفت و از مادرش جدا شد و اشک هاش رو پاک کرد
اما خانم جئون که نمیتونست خودش رو کنترل کنه و تمام اتفاقات اخیر بهش یادآوری شده بود ، جلوی دهنش رو گرفت تا صدای هق هق هاش بلند نشهجه این هم که این وضعیت رو دید ، شونه های خانم جئون رو گرفت و به سمت اتاق بردش
: ببخشید بچه ها ! شما ادامه بدید ما هم برمیگردیم !!!
جونگ کوک لبخند متشکری زد و دوباره به طرف تهیونگ رفت و بدنش رو به خودش نزدیک کرد
کنت هم بی سر و صدا به اون خانواده نگاه میکرد و لبخند میزدو تقریبا همه جمله ی عجیب و غریب فلیکس رو شنیدن
: واو ... جینی بیا باهاش بریم توی کار تریسام !
بکهیون پقی زد و دستش رو روی دهنش گذاشت تا صداش در نیاد
اما خود کنت که چیزی از جمله ی کره ای فلیکس چیزی نفهمیده بود ، با همون حالت قبلی ایستاده بود
تهیونگ هم که خنده اش گرفته بود ، با رگه هایی از خنده توی صداش گفت
( خب گایز از اینجا به بعد صحبت هاشون انگلیسیه )
_ بچه ها کنت کره ای نمیفهمه !! انگلیسی حرف بزنید !
همه تایید کردن و اینبار فلیکس دوباره پرسید
: نظرت راجب تریسام چیه کنت ؟؟؟
اینبار کل جمع از خنده منفجر شد و فقط کنت و هیونجین بودن که با چهره هایی که جمله ی " وات د فاک ؟ " توشون موج میزد نگاهش میکردن
: آممم ... نه ممنون من ... ترجیح میدم توی رابطه نباشم !
کنت گفت و بعد خیلی آرومتر ادامه داد
: مخصوصا تریسام با تو ...
و باعث شد جونگ کوک دوباره بخنده و اینبار رو به فلیکس کنه
+ فلیکس به نظرم بهتره دوست پسرت رو بچسپی تا بقیه ندزدنش ، هوم ؟؟
فلیکس با اخم دستش رو دور شونه ی هیونجین حلقه کرد و زبونش رو بیرون آورد
YOU ARE READING
𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎
Randomخلاصه : '' جئون جونگ کوک '' و '' کیم تهیونگ '' دو پسر که بدون هیچ حسی به همدیگه ، مجبور به ازدواج قراردادی و خیلی کار های دیگه میشن ولی چی میشه اگه در پایان تمام سختی هاشون ، عشق بزرگی نسیبشون بشه ؟ و در آخر شاید اون ازدواج ، بهترین اجبار عمرشون رو...