𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 : Part 24

515 54 4
                                    

پس تهیونگ میتونست برادر بالام هم باشه ، هوم ؟ :) ...

°°°

جونگ کوک مست تر از همیشه ، توی بار کنار نزدیک ترین دوستش ^کِنِت^ که بعد از ورودش به آلمان باهاش رفیق شده بود ، نشسته بود و با شات توی دستش حرف میزد

بعد از تموم شدن شات های متعددش ^که شماره از دست کنت هم در رفته بود^ دستی توی موهاش کشید و نفس عمیقی گرفت

+ کنت ... میشه بریم خونه ؟؟؟ دیگه حوصله ندارم !

کنت هم سر تکون بلند شد و بازوی جونگ کوک رو گرفت و به بخش حساب داری رفت تا نوشیدنی های زیادی که جونگ کوک خورده بود رو حساب کنه

: همینجا وایسا کوک ! میرم و سریع برمیگردم !!!

جونگ کوک با حواس پرتی سر تکون داد و به دور و اطرافش نگاه کرد

روی یکی از میز ها پسر جوونی که کمی به تهیونگ شباهت داشت و جونگ کوکِ مست متوجه تفاوت هاش نشد ، نشسته بود و با چند تا دختر و پسر میگفت و میخندید

جونگ کوک که حتی نمیتونست درست راه بره ، با تلو تلو آروم به طرف میز اون پسر رفت
دستش رو ، روی شونه ی پسر گذاشت تا توجهش رو جلب کنه و آروم صداش زد

+ هی تهیونگ ...

پسر آروم برگشت و به جونگ کوکی که با چشم های خمار بهش خیره بود ، نگاه کرد

نمیدونست اون مرد کیه اما با دیدن چهره اش تشخیص داده بود که آسیایی عه

: آممم ... ببخشید آقای محترم ، میتونم کمکتون کنم ؟؟

نا مطمئن گفت و از صندلیش بلند شد و کامل به طرف جونگ کوک برگشت

+ تهیونگا ! ... من ... من فقط چند ماه پیشت نبودم ، چند ماه ؟! نمیدونم ... یادت نمیاد ؟

جونگ کوک با لحن غلیظ و لحجه داد آلمانیش گفت و دست پسر رو گرفت و توی دستش فشورد

پسر اخم کمرنگی کرد و بعد با آنالیز حال جونگ کوک که مستی رو بازتاب میکرد ، لبخند مهربونی زد و سر تکون داد

: ببخشید آقا ... متاسفانه شما رو به یاد ندارم !!!!

همین جمله کافی بود تا سد اشک های جونگ کوک بشکنه و لب هاش از بغض شدیدش بلرزه

+ چ ... چرا ته ؟؟؟ تو قول دادی ... هق ... قول دادی تا وقتی بیام منتظر بمونی !! ... بیبی تو گفتی فراموشم نمیکنی ... هق ...

پسر با دیدن اون صحنه ، هول زده جونگ کوک رو توی آغوشش گرفت و کمرش رو نوازش کرد

با بلند شدن صدای یکی از همراه های پسر ، جونگ کوک بهش نگاه کرد

: هی یورگِن ... اون پسر مزاحمت شده ؟؟؟؟

جونگ کوک اخمی کرد و دستش رو دور کمر پسر پیچید

𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now