𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 : Part 5

1.1K 114 9
                                    

_ اوه ... معلومه که بلدم

بلند شد و به طرف آشپز خونه رفت و بعد از گذاشتن مواد لازم روی اپن ، پیشبندش رو بست و مشغول آماده کردن غذا شد

°°°

( من برای غذا جاجانگمیون رو در نظر گرفتم اما نمیدونم چجوری پخته میشه پس مراحلش رو توضیح ندادم 😔😂 )

( من برای غذا جاجانگمیون رو در نظر گرفتم اما نمیدونم چجوری پخته میشه پس مراحلش رو توضیح ندادم 😔😂 )

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

غذا رو روی میز دو نفره ی کوچیک توی آشپز خونه گذاشت و لبخند مستطیلی کیوتی زد

_ بفرمایید !

جونگ کوک به ظاهر خوب غذا نگاه کرد و " متشکرم " آرومی رو به تهیونگ گفت

تهیونگ‌ دوباره لبخند زد و با لذت مشغول خوردن غذاش شد

مشغول خوردن بود که با احساس نگاه خیره ی جونگ کوک ، سرش رو بالا آورد و لبخند ضایع ای زد و به غذا خوردنش ادامه داد

جونگ کوک هم با احساس معذب شدن سرش رو پایین انداخت و به ادامه ی غذا خوردنش رسید

°°°

ساعت ۵ عصر :

دوباره بی صدا روی مبل نشسته بودن و مستند راز بقا نگاه میکردن :/
که توضیح میداد گورخر ها چجوری جفت گیری میکنن :/

مشغول نگاه کردن به تلویزیون بودن که صدای زنگ در بلند شد

تعیپنگ متعجب شد اما جونگ کوک که میدونست دکتریه که از طرف پدرش اومده بلند شد به طرف در رفت

+ احتمالا دکتره ! ...

آروم رو به تهیونگ گفت و در رو باز کرد

و همونطور که پیش بینی میکرد آقای لی بود ، دکتر شخصی پدرش !

+ سلام آقای لی ، عصر به خیر

: سلام جونگ کوکا ... همچنین سلام آقای کیم ... عصر به خیر !!

تهیونگ هم بلند شد و تعظیمی کرد

_ سلام آقای لی ... از ملاقاتتون خوشبختم !

آقای لی لبخند مهربونی زد و با کمی مکث به تهیونگ نگاه کرد و پرسید

: آه واقعا شرمنده ولی ... بهتره زودتر کارمون رو انجام بدیم ...

و نگاه غمگینش رو پایین انداخت
درسته اون دکتر بود اما هیچ وقت بیماری رو بدون رضایت خودش معاینه نکرده بود

آقای لی از وقتی جونگ کوک بچه بود توی امارت اونا دکتر خصوصی بود و متوجه رفتار های بد و ناراحت کننده ی آقای جئون با جونگ کوک میشد اما کاری از دستش بر نمی اومد

_ ب ... بله .‌‌..

تهیونگ با صدای آروم و لرزونی گفت و به اتاق مشترک خودش و جونگ  کوک اشاره کرد

_ اون ... اتاق ...

و خودش زودتر به اتاق رفت

آقای لی رو به جونگ کوک کرد و گفت

: جونگ کوکا ... لطفا بیرون منتظر بمون ، من از تمام قضایا خبر دارم ... حتی توی مراسم عروسی هم بودم ... لطفا به اتاق نیا ممکنه اون پسر معذب بشه

جونگ کوک نفس عمیقش رو با حالت " هوف " مانندی بیرون فرستاد و جواب داد

+ بله آقای لی !

آقای لی هم به طرف اتاق رفت و تهیونگ رو دید که روی تخت نشسته و به لبه های تشک چند زده

: تهیونگ شی ... لطفا شلوار و باکسرت رو‌ در بیار

آروم گفت و منتظر حرکتی از تهیونگ موند

_ ن ... نمیشه انجامش ..‌. ندید ؟؟ ... لطفا ...

با مظلوم ترین حالت ممکن گفت تا دل مرد رو به رحم بیاره

شاید با جونگ کوک رابطه برقرار کرده بود اما خب به هر حال اون همسرش بود و دیر یا رود این اتفاق میوفتاد

اما تهیونگ واقعا دیگه نمیخواست کسی به بدنش دست بزنه !!!
حتی اگه اون شخص دکتر باشه

_ خوا ... خواهش میکنم ... من حقیقت رو میگم ! ... ف ... فقط ...

آقای لی حرفش رو قطع کرد

: آروم باش تهیونگا ... ببخشید پسر ... ولی من باید انجامش بدم !!

تهیونگ بغض کرد
انگار واقعا برای هیچ کس مهم نبود

پدرش که خیلی راحت تنش رو فروخته بود
جونگ کوک که بعد از رابطه خیلی راحت بهش بی اهمیت شده بود
و دکتر هم که به حرفش گوش نمیداد ...

واقعا انقدر بی ارزش بود ؟؟
پس چرا به دنیا اومده بود ؟

با بغض جواب آقای لی رو داد

_ من که ... خواهش کردم ... م ... من و جونگ کوک انجامش دادیم ... را ... راست میگم !!

قلب دکتر از شدت مظلومیت پسر رو به رو به درد اومد

اون واقعا ۲۷ سالش بود ؟
خیلی ساده بود ... برای یه آدم ۲۷ ساله ...

: باشه تهیونگا ... باشه ... من به پدرت و‌ آقای جئون میگم که انجامش دادید !!! ... تو حقیقت رو میگی درسته ؟؟

_ بله ! ... مطمئن باشید !!

بعد تهیونگ به همراه دکتر از اتاق بیرون رفتن و دکتر به سمت در رفت

: رابطه به صورت صحیح و بدون هیچ گونه نشونه ای از تجاوز انجام شده !

جونگ کوک از روی مبل بلند شد و به طرف اون دو نفر اومد

+ ممنون آقای لی ... سلام من رو به مین هی و خانم لی برسونید

آقای لی رو به طرف در راهنمایی کرد و پشت سرش در رو بست

+ نذاشتی انجامش بده درسته ؟؟ ‌...

















من از راه اومدمممممم

چه خبر ؟ چیکارا میکنید ؟؟؟؟ 🙂🤌

من که تخم طلا میزارم براتونننن 🥺
چرا ووت نمیدید ؟ 😥💔

حالا که اینطوره ...
منم قهرم !!!!

تا دوماه هم آپ نمیکنم براتون * دروغ شگی *

ایش

بای بای 🤌😂

لاو یو آلللللل 💜🥺

𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now