𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 : Part 30

398 39 4
                                    

: آقای جئون ‌.‌.. چطور اجازه داد ؟ ...

تن تهیونگ مثل کسی که یه دفعه توی فصل زمستون توی استحر افتاده ، یخ کرد و لرز کوچیکی گرفت

چه جوابی باید میداد ؟
اینکه به آقای جئون سم خورونده و به کشتن دادتش ؟

نفس عمیقی کشید تا لکنت پیشبینی شده اش از بین بره و کمتر ضایع بشه
شچنه ای بالا انداخت و سعی کرد طبیعی جلوه کنه

_ ن ... نمیدونم ، من جدیدا باهاش صحبتی نداشتم !

مینجی نگاه مشکوکی به برادرش انداخت و اخم کرد
مگه همین چند روز پیش نگفته بود داره میره دیدن آقای جئوت تا باهاش صحبت کنه ؟

مینجی با یه جواب دو پهلو ، سعی کرد از تهیونگ حرف بکشه

: اشکالی نداره اوپا ... به هر حال هر چی که باشه من بهت اعتماد دارم ، تو چی ؟؟

تهیونگ بزاقش رو قورت داد و جواب داد

_ م ... معلومه که من ... بهت اعتماد دارم مینجیا !!!

مینجی با اینکه اصلا قانع نشده بود ولی نمیخواست برادرش رو تحت فشار بزاره ، به سر تکون داد ساده ای اکتفا کرد و دیگه چیزی نگفت

°°°

۲ هفته بعد :

جه این به تهیونگ که مثل کسایی که روح دیدن به یه نقطه خیره شده بود نگاهی کرد
کنارش نشست و پاش رو پاش انداخت

: مینجی میگفت جدیدا عجیب شدی ، اما نگفته بود تا این حد !!! ... چی ذهنت رو درگیر کرده ؟؟

تهیونگ با صدای نامادری مهربونش به خودش اومد و به جه این نگاه کرد و لبخند کمرنگی زد

_ چیزی نیست اوما ! ... فقط یکمی خسته ام ...

: مگه چند روز دیگه جونگ کوک نمیخواد برگرده ؟؟؟ پیش اون هم میخوای این شکلی باشی ؟؟

تهیونگ سری به نشونه ی منفی تکون داد و سرش رو ، روی شونه ی جه این گذاشت

_ اوما ... لطفا بغلم کن ، مثل وقتی بچه بودم !

جه این خنده ای کرد و سر تهیونگ رو ، روی سینه اش تکیه داد و بوسه ای روی مو های حالت دارش زد

: تهیونگ من میفهمم یه چیزی داره اذیتت میکنه !! ... چرا فقط بهم نمیگی تا هم خیال و هم خیال خودت رو راحت کنی ؟ 

تهیونگ نفس لرزونش رو بیرون داد

_ اوما اگه من توی یه کار اشتباه سهیم باشم ، چه فکری راجبم میکنی ؟؟؟؟

جه این اخمی کرد و آروم پرسید

: ته ، داری نگرانم میکنی ! خب ... مثلا چی ؟

تهیونگ بزاقش رو با صدا قورت داد و گفت

_ م ... مثلا ... شاید توی یه صحنه جرم ... بوده باشم ؟ ...

𝚄𝚗𝚞𝚜𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎 Where stories live. Discover now