چشمامو باز کردم و با اولین چیزی که مواجه شدم جیمین بود..
مثل روز های قبل.
امروز صبح پرواز داشتیم..باید برمیگشتیم سئول..
با اینکه درست و حسابی گشت و گذار نکردیم ولی باید برگشتیم بخاطر شرکت..
از حق نگذریم بدم نبود..یعنی خوش گذشت..البته اگر از اتفاقاتی که افتاد بین من و جیمین فاکتور بگیریم..___________________________________
(پرش زمانی)توی سالن انتظار نشسته بودیم و منتظر بودیم که صدامون کنن تا سوار هواپیما بشیم...
جیمین رفت دو تا آبمیوه گرفت تا بخوریم، چون صبحونه نخورده بودیم و زود راه افتاده بودیم..
موقع خوردن آبمیوه هامون، مردی آشنا و درشت هیکل با لبخند بزرگی داشت میومد سمتمون..
وقتی اومد سمتون منم متقابلا با لبخندی روی لب هام بهش سلام کردم..
اما جیمین نه..با قیافه ی توهم رفته و پوکر بهش سلام کرد.._جونگکوک بودی آره؟
"بله، از دیدن دوبارتون خوشحال
_همچنین، بیا بریم..
حرف جونگکوک رو قطع کرد و دست منو گرفت و از اونجا دور شدیم..
یکم که فاصله گرفتیم دستمو از تو دستش کشیدم بیرون و گفتم:
+جیمین چرا اینجوری رفتار میکنی؟
_ازش خوشم نمیاد
+چیکار کرده که خوشت نمیاد..اینکه بهت سلام کرده گناهه؟
_نه..
اون روز با تو بود.+وای جیمین.. اون فقط راهنماییم کرد.
_هرچی..
+اعصابمو خورد کردی
_اعصابتون خورد کردم چون نتونستی باهاش لاس بزنی؟(با داد)
+وای جیمین خفه شو...
با عصبانیت پشتمو کردم بهش و رفتم سمت صندلی ها و نشستم..
صورتمو چرخوندم سمت جایی که قبلش وایساده بودیم..
جونگکوک رو دیدم که دور، روی یکی از صندلی ها نشسته و یه کتاب دستشه و داره از دور نگام میکنه..با نگاهش، یاد رفتار جیمین افتادم و دوباره خجالت کشیدم..
رومو دوباره به جیمین دادم که به مانیتور بزرگ روی سقف زل زده بود و اخم کرده بود.._______________________________
بعد از نیم ساعت خبر دادن تا سوار اتوبوس بشیم و به سمت هواپیما حرکت کنیم..
وقتی سوار هواپیما شدیم، من سمت پنجره نشستم و جیمین کنارم..
بعد از چند دقیقه هواپیما شروع به حرکت کرد..
کسی که پشت سرم نشسته زانوهاشو داره با پشت صندلیم فشار میاره، و این فشار رو خیلی واضح توی کمرم حس میکردم..
فکر کردم بچه ای چیزی هست..
رومو برگردوندم و ازم گوشه ی بین صندلی و پنجره نگاهی بهش کردم و گفتم:
YOU ARE READING
Fireflys
Fanfictionبعد از مدتها پارک جیمین پسر معروف و مدل کره تصمیم میگیره که عشقشو به عکاس حرفه ایش اعتراف کنه... طولی نمیکشه که سر نوشت دست به کار میشه و تمام تلاششو میکنه که این دو رو از هم جدا کنه.. (این بوک اسمات داره)