14.بی نام...

20 2 0
                                    

بعد از شرکت سمت خونه حرکت کردم
به خونه که رسیدم سریع لباسامو از تنم کندم و پرتشون کردم روی تخت و همینجوری با لباس زیر روی تخت افتادم..
تصمیم داشتم برم حمام..واقعا حوصله میخاست که من نداشتم.
ولی آخرش نتونستم تصور کنم که کثیف بنظر میام پس پاشدم و سمت حمام رفتم و یه دوش ۱۵ دقیقه ای گرفتم.

از حمام اومدم بیرون و با همون حوله دورم لباس هامو چیدم سر جاشون و تختمو مرتب کردم..
پله ها رو پایین رفتم و توی سالن روی مبل گوشیمو برداشتم که با 3 miss call از جیمین مواجه شدم.

سریع شمارشو گرفتم تا ببینم چ اتفاقی افتاده..

_سلام میا چطوری

+سلام خوبم..چیزی شده؟

_نه اتفاقی نیوفتاده.

+آها..خب چیکارم داشتی؟

_میخاستم ببین آخر هفته برای شام میای خونم؟

+چرا که نه..فقط یه سوال؟

_جانم بپرس؟

+خودت میخای غذا درست کنی؟(با خنده)

_آره..چیش خنده داره؟؟!

+هیچی هیچی(با خنده)

_خدافز

+خدافز

تلفنو که قطع کرد خنده ای روی لبام نشست از کیوت بودنش..

جانم

وای نه!! دوباره این کلمه..چیه این کلمه انقدر عجیبه که هی توی مغز من میچرخه.!!

گوشیو انداختم روی مبل و دوباره رفتم طبقه بالا اتاق کارم..


روی صندلی پشت لبتاب نشستم..کلی نوتیفیکیشن از ایمیل گرفته بودم..بین ۸۰ تا ۹۰ تا...
این همهههههه رو باید میشستم میخوندم؟

وقتی بازشون میکردم معلوم نبود چی به چیه..
بعضیاش ایمیل خالی بود، بعضیاش تکراری بود و حتی دو سه بار ارسال کرده بود..

راستش زیاد راضی نبودم از اینا، هیچکدومشون مثل منشی قبلی خودم کار بلد نیستن..

لپتاپو ول کردم و با صندلیم چند بار دور خودم تاب خوردم و نگای تجهیزات دوربین، نورها، رنگ ها و وسایل های توی اتاق میکردم..
همون موقع یه نوتیفیکیشن دیگه اومد..
سریع سمت لپتاپ چرخیدم و ایمیل رو نگاه کردم..
روش اسمشو ننوشته بود..
ایمیل رو باز کردم و رزومه رو خوندم..
با اینکه اسمشو ننوشته بود ولی سنشو نوشته بود و راجب تجربیاتش هم نوشته بود..

از نوشته هاش مشخص بود که تجربه های زیادی داشته..
توی آمریکا هم توی شرکت های بزرگ کار می‌کرده و مجبور شده بخاطر خانوادش برگرده سئول..

همه چیش بنظرم اوکی بود...فقط اینجا یچیزیو نمیفهمیدم...چرا اسم و فامیلشو ننوشته..
نکنه پیام سرکاری هست و ینفر میخاسته اسکلم کنه..

FireflysWhere stories live. Discover now