"8"

954 171 20
                                    


دو سال از اومدنشون به کاخ غربی می گذشت و تو این مدت جونگ کوک توسط شخص تهیونگ آموزش می دید!

از آموزش رزمی و دفاعی گرفته تا تغییر نوع حرف زدنش!

البته گفتار درمانی و روند غذایی امگا سرجاش بود.

نگاه امگا وحشی تر و خیلی زود تنش عضلانی تر شده بود. واضح تر حرف می زد اما هنوز در مقابل دیگران روزه سکوت می گرفت!

در این مدت از رییس کل خبری نبود و تنها چندبار با تهیونگ دیدار مخفیانه داشت.
کسی دیگه ازش آزمایش نمی گرفت و دیگه هرروز وضعیتش رو چک نمی کردن.

در کل آرامش داشت و به کارهای مورد علاقش که توسط تهیونگ محیا شده بود ، می رسید.

جمله ای که تهیونگ بهش گفته بود ملکه ذهنش شده و جونگ کوک هرروز با خودش یاداوریش می کرد
«هیچ خوناشامی نباید ضعف تو رو ببینه. جلوی هیچ کدوم نقطه ضعفت رو به نمایش نذار و حتی اگر قوی نیستی و اعتماد بنفس نداری، اداشو در بیار. بعد از اون میتونی کنار من خودت باشی و هر چقدر که خواستی ضعیف شی جونگ کوک»

درست مثل خوده تهیونگ، دو ساید برای نمایش دادن داشت.
یکی مخصوص ته و دیگری برای عموم.

هر دو وقتی در حضور شخص سوم قرار می گرفتن، نگاهشون، رفتارشون و حتی نوع حرف زدنشون تغییر می کرد.

البته یک استثنا وجود داشت و اون هم هیو بود. کسی که جونگ کوک لقب کلاغ مزاحم رو بهش داده بود!

چون درست هر وقت که می خواست قدمی برای نزدیک تر شدن به تهیونگ برداره یا لحظه احساسی بینشون رخ می داد، اون سر می رسید.

آهی کشید و دست از تمرین دادن پاهاش برداشت.
با حوله سفید رنگ مشغول پاک کردن عرق روی تنش شد و در همین حین، هیو تکیه اش رو از دیوار گرفت و به سمت جونگ کوک به راه افتاد.

چهره اش رو جمع کرد و برای اذیت کردن پسر، کمی خم شد تا اختلاف قدیشون رو به رخ بکشه‌.

به عرق شناور روی گردن جونگ کوک و تیشرت چسبیده به تنش اشاره کرد: باز که عرق کردی...نمیدونم کی قراره نیمه خوناشامت به نیمه گرگینت غلبه کنه و این غده های فاکیتو منجمد کنه!

جونگ کوک چشمی چرخوند و بدون اینکه حتی به حضور مرد اهمیتی بده، به سمت خروجی زیرزمین یا همون باشگاه اختصاصی کیم تهیونگ رفت.

هیو با پوزخند شیطنت آمیزی پشت سرش قدم برمی داشت: بهت برخورد؟ نه واقعا؟

جونگ کوک لبش رو گاز گرفت تا سکوت کنه و وقتی توی راهرو هستن چیزی نگه‌ .

از راهرو پشتی که به لطف تهیونگ خلوت تر بود، عبور کردن و بالاخره به دو اتاق روبه روی هم رسیدن.

امگا بزور نگاهش رو از در اتاق آلفا گرفت و وارد اتاق خودش شد. در همین حال بدون اینکه به هیو اجازه حرف زدن بده، با چشم غره ای در رو تو صورت پسر بست.

VAMP | Omega Where stories live. Discover now