"33"

309 85 41
                                    

دست بلند کرد و با غمی که مویرگی در درون قلبش ریشه می دواند، موهای نم دار پسرک سکسی مقابلش رو نوازش کرد.

جونگ کوک با لبخند دلبری سرش رو روی دست های جمع شده اش در لبه وان گذاشت و به تهیونگ خیره شد.

جونگ کوک خوناشام با تیله های قرمز به وضوح تیز بود و از حالات تهیونگ به سادگی متوجه غم درون دلش شد.

نوچی کرد و از مرد غمگین فاصله گرفت و دوباره به پشتی وان تکیه داد. دست هاش رو دو طرف وان گذاشت و اجازه داد تمام تنش دوباره نمایان بشه  تا شاید نگاه تهیونگ رو به سمت خودش بکشه.

اما مرد نگران تر و غمگین تر از این حرف ها بود که اهمیتی به قول و قرار های سکسیشون بده...

جونگ کوک سر کج کرد و با لحن غد اما صدایی دلنشین حرف زد: من اینجام مستر... این تنو در اختیارت گذاشتم درست مثل  اون امگا اما تو بجای ساختن یه تایم لذتبخش برام، داری با غم نگام میکنی؟

آلفا سکوت کرد و خوناشام تلخ خندید.

این ساید جدید خودش رو جدا از بخش های دیگر می دانست و همین زنگ خطر رو در ذهن تهیونگ به صدا در می آورد.

جونگ کوک بلند شد و بی توجه به تن خیس و برهنه اش، با چهره ای اخم کرده از وان بیرون اومد.

به سمت جایگاه حوله ها پا تند کرد که دستش بین مچ قدرتمند تهیونگ اسیر شد.

ایستاد اما سر برنگردوند.
تهیونگ تمام  اندام و نیم رخ پسرش رو بررسی کرد و در آخر حرف زد: کجا میخوای بری؟

جونگ کوک حرصی دم گرفت و از بین دندان های چفت شده اش جواب داد: به تو مربوط نیست

دستش رو از دست تهیونگ با شتاب بیرون کشید و در حین رسیدن به قفسه های رختکن، ردای سرخ کوتاه خیس شده رو از تنش کند و با عصبانیت به سمت سطل گوشه رختکن انداخت.

حوله سفید رنگ رو برداشت و بعد از پوشیدنش، گره محکمی به آن زد.

چشم بست تا خودش رو آرام کنه اما هنوز رد گرم دست تهیونگ رو دور مچش احساس می کرد و از اینکه مرد هیچ اقدامی برای آرام کردنش نمی کرد عصبی تر می شد.

تیله های قرمز رنگش با غم درخشیدند و جونگ کوک برای پنهان کردنشون، کلاه حوله رو تا نیمی از صورتش پایین کشید.

قبل از خروجش از حمام بین چهارچوب در ایستاد و با حس قفل شدن نگاه تهیونگ به روی خودش، حرف زد: من ناخواسته به وجود اومدم و ناخواسته تبدیل به یه بخش مجزا شدم! خودم میدونم برای هردوتون نفرت انگیزم اما تمام مدت پنهان بودنم تلاش کردم با ساید های دیگه یکی بشم بلکه جون خودم به خطر نیفته! من به عنوان روح دوم جونگ کوک متولد شدم . بخشی از وجودشم که خودش پس میزنه و حالا تو هم با اون غم چرت بی دلیلت پسش میزنی!... بجای غمگین بودن میتونستی خیلی کارا انجام بدی. هر چیزی غیر از سکس و یا غم... میتونستی سوال بپرسی. بپرسی چیشد که من بالا اومدم اونم بعد از این همه مدت در سایه بودن!  اونم بعد از ابراز احساسات نصفه نیمتون... ولی هیچ کاری انجام ندادی و حتی حرفم نمیزنی... انتظار فرصت نداشته باش چون من خیلی عجولم...همین چند دقیقه  هم  زیادی منتظرت موندم

VAMP | Omega Where stories live. Discover now