"28"

419 86 93
                                    

مقابل در بزرگ عمارت، محافظان با اسلحه های آماده شلیک درون دستشون، به خط ایستاده بودند.

در سمت دیگر هم مردی با موهایی به رنگ شب به ماشین مشکی لوکسش تکیه داده بود و از سیگار برگ درون دستش کام می گرفت.

دست آزادش درون جیب شلوارش فرو رفته بود و تار های مشکی رنگش توسط باد نوازش می شد.

(عکس اول)

درون ماشن هم مردی سفید پوش با موهای قهوه‌ای رو به بالا و ینکی که به چشم زده بود، تکیه داده به فرمان با نگاهی سوزان محافظان رو هدف گرفته بود.

(عکس سوم)

در پشت ماشین هم ، همراهان این دو مرد آماده باش ایستاده بودند.

هیو از بین محافظانش رد شد و در چند متری دال ایستاد: اینجاچی میخوای؟

درون حیاط عمارت و مقابل در ورودی هم تهیونگ و مادش ایستاده و نظاره گر بودند.

هیو اخم کرده بود و ظاهری جدی داشت اما دال با حوصله از سیگار قطورش کام می گرفت.

با سریرو به بالا دود رو از دهانش به بیرون فوت کرد و نیم نگاهی به هیو انداخت.
خنده کجی گوشه لبش نشست و تکیه اش رو از ماشینش گرفت.

صدای ملیح،صاف و دلنشینش، در عین جدیت در گوش افراد حاضر در آن مکان پیچید: واضحا به افرادت گفتم خواستم چیه...دارم به زبون شماها حرف میزنم. اینقدر فهمیدنش سخته؟

نرم خندید سیگار بی جانش رو زمین انداخت و با نوک پاش اون رو در خاک نرم دفن کرد: رییست کجاست؟

هیو خشمگین بود و همین باعث شد فراموش کنه شخص روبه روش کیه: به تو ربطی نداره

مرد درون ماشین با سری پایین افتاده شروع به خندیدن کرد و دال نگاه اخم آلودش رو به هیو دوخت.

تار موی افتاده روی چشم چپش رو کنار زد و ناباور خندید: عااا...به من ربطی نداره... درسته

در مقابل نگاه خیره هیو، اجازه داد هاله قرمز رنگی ابتدا تیله های مشکیش و سپس اطرافش رو احاطه کنه.

بعد با پوزخند و در یک چشم به هم زدن از کنار هیو و افرادش رد شد و مقابل تهیونگ ساکت قرار گرفت.

جوری که فقط هاله ای قرمز رنگ از مسیر حرکتش برای ثانیه ای به جا ماند.

درست مقابل تهیونگ ایستاد و چشمان سرخش رو به چهره خسته مرد دوخت: به افرادت آداب معاشرت هم یاد بده ولیعهد کیم

تهیونگ چشم بست و به نشانه احترام کمی سرش رو خم کرد. بعد نگاه جدیش رو به دال دوخت: دنبال چی هستی...دال

دال ابرو بالا انداخت و برای چائه یون سر تکان داد: گفتم که...بزار ببینمش

هیو و افرادش هنوز در شوک اتفاق رخ داده بودند و تهیونگ با دست به بقیه افراد اشاره کرد که سلاح هاشون رو پایین بیارن.

VAMP | Omega Where stories live. Discover now