"21"

554 103 77
                                    


جسم درازکش شده روی تخت وسط اتاق، چهره رنگ و رو رفته ای داشت. 

صدای افتادن تن امگا  برروی زمین هنوز در گوش آلفا اکو می شد و زوزه غمگینی که گرگ درونش شنیده بود، قلبش رو به درد می آورد.

فراموش کرده بود خوی آلفاییش چه تاثیر مخربی میتونه روی امگای درون جونگ کوک بزاره و حالا بخاطر تمام اتفاقات دیروز خودش رو سرزنش می کرد.

تنها نگاهش رو به صورت رنگ پریده و چشم های بسته جونگ کوک دوخته بود و برای تنبیه خودش، فاصله اش رو با او حفظ می کرد.
دست هاش برای فرو رفتن در تار های مشکی رنگ پسرش گزگز می کردند و قلبش بی قرار به آغوش کشیدن تنش بود...

اما مرد با سنگدلی تمام خودش رو از داشتن امگا منع می کرد.

به جز تهیونگ، دکتر یو و هیو ساکت هم در اتاق حضور داشتن.
دکتر سرم مخصوص جدیدی به دست جونگ کوک وصل و بعد از یک روز بی هوش بودن دورگه، دوباره شروع به چک کردن علائم حیاطی پسر کرد.

اول نبضش رو گرفت و در قدم بعدی با چراغ قوه کوچکش به چشم های شبرنگ و بسته جونگ کوک نگاه انداخت.

با کمی شک انگشت هاش رو روی ردیف بالایی دندان های جونگ کوک کشید و اینبار نبض دوم پسر رو از روی گردنش چک کرد.

پتو رو روی تن امگا درست کرد و عقب کشید.
قبل از اینکه چیزی بگه، صدای هیو در فضای بینشون پیچید: مشکل چیه دکتر؟ چرا بیدار نمیشه؟ یک روز گذشته...

دکتر یو نگاهش رو به هیو _که خودش هم رنگ پریده و ضعیف بنظر می رسید_ داد.
نفسی گرفت و بدون اینکه به چهره ولیعهدش نگاه کنه، حرف زد: اول تشخیص دادم که این بیهوشی بخاطر شوک میتونه باشه... ما درست نمیدونیم اما تا جایی که میدونم خوی آلفایی ممکنه روی امگا همچین تاثیری بزاره و اونو برای چندساعت بیهوش کنه... اما این برای زمانیه که آلفا کاملا وحشی باشه و درباره ولیعهد و دورگه، فکر نمیکنم صدق کنه. ولیعهد روی آلفاشون تسلط کامل داشتن و مدت زیادی طول نکشیده

اخم بین ابرو های هیو نشست و تهیونگ همچنان در سکوت به جونگ کوک نگاه می کرد.

پزشک نگاهش رو دوباره به جونگ کوک داد: فرضیه قبلم رو کاملا رد میکنم. حدس میزنم وقتی آلفا روی امگای درونش تاثیر گذاشته، حالا به هر دلیلی که میتونه تنش زیاد یا خستگی بیش از حد ذهنش باشه، بخش خوناشام درونش وارد شوک و باعث بیهوشی دورگه شده

نگاه هر دو مرد به دکتر یو دوخته شد و او نفس عمیقی کشید: هنوز نمیدونم این خوبه یا نه...اما نیمه خوناشامش داره کامل میشه. برامدگی های درحال رشد رو تو فک بالاییش احساس کردم. ممکنه دندون نیش در بیاره و... و میل به خوردن خون داشته باشه

نگاهش رو به چشم های گرد شده تهیونگ دوخت: باید آماده هرچیزی باشید. ممکنه دو نیمش همدیگه رو نپذیرن و فاجعه به بار بیاد... و یا...

VAMP | Omega Where stories live. Discover now