"25"

472 108 82
                                    

(این تیکه درواقع تا یجایی همزمان  با پارت قبل داره رخ میده. حالا خودتون متوجه میشین)

تهیونگ تمام مدت به لپ تاپ خیره بود.
قرار بود از طریق دوربین ذره ذره تصاویر رو ببینن و با  شنود تمام مکالمات رو بشنون و ضبط کنن.

با وجود جونگ کوک کار اونها راحت تر شده بود و افرادشون عملا نقش خاصی رو ایفا نمی کردند.

تنها کارشون آماده سازی راهی برای خروج جونگ کوک بود.

اما تهیونگ دلهره داشت.
بی نقص پیش رفتن همیشه نگرانش می کرد.

از طرفی وقتی شنید عده ای به کاخش هجوم بردن و بعد بی سروصدا و بدون دزدیدن چیزی! خارج شدند، نگران تر شده بود.

نگاهش رو بزور از صفحه گرفت و به هیو داد: جای میهیـ...نارا... امنه؟

هیو تنها با اخم سر تکان داد و تهیونگ عصبی تر شد: پس دنبال چی بودن؟ جونگ کوک؟

هیو دست از کار کشید و نگاهش رو به دوست بی قرارش دوخت: چیزی باارزش تر از اونم اونجا هست؟

تهیونگ چشم بست و دستش رو عصبی وارد موهاش کرد: باورم نمیشه از اینکه جونگ کوک اینجاست خوشحالم...

دوباره نگاهش رو به مانیتور دوخت: چرا تغییر نمیکنه؟... خیلی وقته رو این صفحه مونده...اتفاقی افتاده؟

هیو سر تکان داد: نه...الان درست میشه. نگران نباش...به جونگ کوک طرز کارشو یاد دادم

تهیونگ نگاه حرصی به دوستش انداخت: واقعا ممنونم برای استفاده مفیدی که از دوست پسرم میکنید!

هیو چشم چرخاند و شانه بالا انداخت: همین الان گفتی از اینکه اینجاس خوشحالی

+ ربطی نداره...از اینکه داره میره داخل اون اتاق کوفتی دارم از استرس جون میدم

هیو با لحن چندشی ادای تهیونگ رو در آورد و با وصل شدن تصویر، حواس هر دو به سمت مانیتور جمع شد.

جونگ کوک به همراه سانگ از حداقل سه در اصلی بزرگ عبور کردن.

به اطراف نگاه کردن جونگ کوک به هیو فرصتی می داد برای بررسی اطراف و کشیدن یک نقشه کلی در ذهنش از اون منطقه.

تصویر مقابل در غول پیکر بزرگی ثابت شد و این نشان می داد که جونگ کوک و سانگ هردو ایستادند.

بعد دو محافظ در رو هل دادند و درست در این نقطه، تهیونگ توانست حبس شدن نفس جونگ کوکش رو بشنوه.

نفس نداشته خودش و هیو هم حبس شده بود.

اتاق پر بود از خوناشام های رده بالا.
چهره هایی که برای جونگ کوک غریبه اما برای هیو و تهیونگ بسیار آشنا بودند.

اما چیزی که درون اون اتاق قرمز رنگ باعث گرفتگی راه تنفس هر سه شده بود، قفس های غول پیکری بودند که در دو سمت سالن قرار داشتند.

VAMP | Omega Where stories live. Discover now