27

5.6K 645 265
                                    

نور ضعیفی که پشت پلک هاش می خورد وادارش میکرد پلک هاش رو از هم باز کنه.

با حس سنگینی روی سینش حس خوشایندی بهش دست داد… حلقه ی دستش رو دور حجم بغل کردنی توی آغوشش تنگ کرد و عمیق و طولانی موهای پرپشت و سیاهش رو بوسید .

-صبح عالی به خیر

با شنیدن صدای نفر سومی توی خونه از جاش پرید و علاوه بر بیدار کردن زین ،سرش هم به تخت بالایی خورد و ناله اش رو در آورد.

-لعنتی

زین منگ و گیج به لیام که حالا دستش رو روی سرش میکشید نگاه کرد و بعد به نایل نگاه کرد که روی مبل رو به روی تخت نشسته بود و قوزک یک پاش رو روی زانوی پای دیگش گذاشته بود و دستش رو روی دسته مبل تکیه داده بود و زیر چونش مشت کرده بود.

تازه یادش اومد که دیشب بعد از اون تنش شیرین توی ماشین راهشون رو سمت خونه ی مشترک زین و نایل ادامه داده بودن و توی خونه بعد از عشق بازی تکراریشون هر دو با تنها لباس کوچیک توی تنشون روی تخت نایل خوابشون برده بود.

-اوکی… فاک یو…فقط بهم بگین کی تشک منو عوض میکنید?

قیافه ی جدی و آروم نایل با لحن پر از حرصش در تضاد بود…

خب تصور کنید که صبح توی حالت هنگ اور بعد از یک مهمونی فوق العاده به خونتون برگردین و دوستتون رو برهنه توی بغل مردی پیدا کنید که دوست دختر داره… اوه و البته اونا روی تخت شما باشن.

لیام با کمی شرم که به خاطر این بود که روی تخت نایل بودن ،ملافه رو جلوی پایین تنه اش ،توی مشتش مچاله کرد.

باکسرش تنش بود ولی حس خوبی نداشت که نایل اون باکسر کثیف رو ببینه… خب اره… زین با دستش خوب کار میکرد .

زین کوچکترین خجالتی از نایل نمی کشید ولی حس بد حرف های دیشبش نمیذاشت که به حرص توی صدای نایل بخنده.

پس فقط بلند شد و شلوار راحتی که روز قبلش ،قبل از خارج شدن از خونه روی میله های تخت انداخته بود بود رو پوشید و شلوار لیام رو دستش داد.

لیام زیر نگاه خیره ی نایل شلوار و پیرهنش رو تنش کرد… خب اونطور که پیدا بود باید توی خونه ی خودش حموم میکرد...*لعنت بهت هوران * تنها چیزی بود که توی مغزش بالا و پایین میرفت.

-تشریف میبرین پس?

نایل به لیام گفت و سعی کرد کمی خنده هم چاشنی لحنش کنه تا لیام بیشتر از این معذب نشه.

درسته که موافق این رابطه نبود ولی دلیل نمیشد از لیام بدش بیاد… برعکس از لیام خوشش هم میومد و حتی درکش هم میکرد ولی بازم ایم رابطه با وجود بلا با خط قرمز ها و منطقش جور در نمیومد.

لیام لبخند مصنوعی زد و سوییشرتش رو از روی زمین برداشت و روی ساعدش انداخت.

-معذرت میخوام بابت تختت… باور کن کاملا… خب کاملا سالمه ولی اگه بخوای میتونم عوضش کنم

light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETEDWhere stories live. Discover now