-ولی من نمیخوام تو بیایزین با اخم غلیظ ولی لحن بچگانه و تخسی گفت و پاش رو به زمین کوبید درحالی که دست هاش رو کنار تنش مشت کرده بود.
-اصلا مهم نیست لاو… من دارم میام داخل و تو نمیتونی جلوم رو بگیری
لیام با بدجنسی گفت و سوییچ رو توی دستش چرخوند و ماشین رو دور زد و از جلوی زین رد شد.
زین با ناباوری چشم هاش رو گرد کرد و دنبال اون پسر که با قدم های بیخیال سمت در استدیو قدم میزد راه افتاد و جلوش ایستاد و کف دست هاش رو روی سینه ی لیام گذاشت…
-لیام تو تمرکز منو میگیری… خواهش میکنم عزیزم
لیام برای ثانیه ای ایستاد و زین امیدوارتر نگاهش کرد،اما لیام اینبار خندید و دستش رو گرفت و همراه خودش سمت در استدیو کشید.
-من اونجا میشینم و گوش میکنم و نگاهت میکنم… این غیر قابل تغییره عزیزم باهاش کنار بیا
زین که دیگه راهی برای بیرون فرستادن لیام نداشت به ناچار انگشت هاش رو دور دست لیام پیچید و پوفی کشید و وارد شد.
-هی زین…اوت سلام پین
نیک با صدای بلندی زین رو صدا زد و نزدیک اومد و با یک دست دوستانه اونو تو آغوشش کشید،البته بدون اینکه متوجه بشه دست دیگه ی زین توی دست لیامه… دوبار پشت زین کوبید و بعد خودش رو عقب کشید و با عقب اومدنش نگاهش به دست های چفت شده ی اونها افتاد و ابروهاش بالا پرید.
-واو… زین?
نیک با لبخند متعجبی پرسید و با چشمش به دست هاشون اشاره کرد… انگار اینبار نوبت زین بود که شجاعت به خرج بده پس دست لیام رو بیشتر فشار داد و با لبخند گفت:
-دوست پسرم… لیام
چشم های نیک تو کسری از ثانیه به بزگترین حالت خودش در اومد.
-واااو… پسر باورم نمیشه… هولی ف… نه نه… معذرت میخوام… تبریک میگم… اگه دمی بشنوه…
نیک جمله ی آخر رو با خنده سمت زین گفت و بعد هردو خندیدن.
-ممنونم…
-ممنونم نیک…
زین و لیام هردو تشکر کردن و بعد همراه نیک وارد تنها دری که توی راهرویی که نیک منتظرشون بود وجود داشت شدن.
به جز نیک ،استیو که دفعه ی قبل هم با زین کار کرده بود و دو مرد دیگه که زین نمیشناختشون ولی حدس میزد از طرف کمپانی باشن هم توی اتاق فرمان استدیو بودن.
زین با تک تک اونها دست داد ولی لیام به سلام و تکون دادن سرش اکتفا کرد.
بعد از صحبت هایی که لیام حتی یک کلمه اش رو هم نفهمید ،زین وارد استدیو شد و لیام رو کنار نیک و استیو تنها گذاشت و اون دوتا مرد هم رفتند.
![](https://img.wattpad.com/cover/122888435-288-k928906.jpg)
DU LIEST GERADE
light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction +بیا نور ها رو روشن کن اینجا خیلی تاریکه -نترس بپر +تاریکه -نترس نورت میشم بپر +بپرم اونجایی تا منو بگیری? -درست همینجام همیشه