34

4.4K 545 211
                                    

-من نمیتونم زین

-میتونی… قبلا ام تونستی

-خودت چی?… یادت رفته?… من هنوز یادمه با تو چطور میخندید… با تو چقدر آروم بود

زین دلش میخواست داد بزنه و بهش بگه "خفه شو و هیچی رو یادم نیار" ولی فقط سکوت کرد و تمام فشاری که روش بود رو با فشار دادن پنجه های پاش به زمین کنترل میکرد.

-داری اشتباه میکنی… بلا… داری اشتباه میکنی این چیزی نیست که کسی دلش بخواد اتفاق بیوفته

منظورش از کسی کی جز لیام میتونست باشه? دیگه نمیتونست آروم بمونه و جوری حرف بزنه که انگار بلا احمقه .

بلا هم دیگه نمیخواست خودش رو به نفهمی بزنه و خونسرد بمونه پس کمی به سمت زین خم شد:

-زین میدونی که من احمق نیستم?

زین نفس عمیقی کشید و با شرمنده ترین حالت نگاهش به چشم های اون دختر خیره شد:

-میدونم

-پس بهم بگو لیام چه مرگشه و ربطش به تو چیه?

زین فقط تونست لب هاش رو چند بار از هم باز کنه و دوباره ببنده بدون اینکه صدایی ازش بیرون بیاد.

-حرف بزن زین

بلا اینبار کنترلش رو از دست داد و صداش رو بالا برد، درد دستهاش بیشتر شده بود و اعصابش رو بیشتر خورد میکرد.

زین چشم هاش رو بسته بود و پنجه هاش رو توی پارچه ی مبل فرو برده بود و فشار میداد،لعنت به این احساس که انقدر در مونده و شرمندش کرده بود.

-چی میخوای بشنوی بلا… تو میدونی

بلا حالا با چشم هاش میتونست جون اون پسر رو بگیره و زین عملا داشت نفس هاش رو فراموش میکرد.

-شما دوتا… تو و اون… شما عوضیا

بلا بلند شد و توی اتاق راه رفت و هذیون وار با خودش تکرار میکرد ، میدونست آره… از اولم میدونست ولی اصلا… ابدا… هیچوقت باور نمیکرد که زین انقدر صریح قبولش کنه و حالا…

زین روی مرز جنون ایستاده بود و سعی میکرد از روی مرز اونور تر نره… بلند و سعی کرد موقعیت رو توی دستش بگیره هرچند که قرار نبود راحت باشه.

-هی هی گوش کن بلا

-چی رو گوش کنم… ها? چی رو گوش کنم?… این که تمام مدتی که من روی تخت بیمارستان بودم شما با هم بودین ?… لعنتی نمیتونم باور کنم یه پسر جای منو گرفته بوده… زین لعنت بهت… عوضی… توی آشغال چطور تونستی? بگو ببینم اونو… اونو بوسیدیش?… فاک… معلومه که اینکارو کردی… وجدانت کجا بود ?

-من دارم تاوانشو میـــــدم… اون نمیخواد منو ببینه

دادی که زین زد کاری کرد که گریه و جیغ های زین تو کسری از ثانیه خاموش بشه…

light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETEDTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon