هاااای گایز
واقعا معذرت میخوام که امشب آپ نداشتیم
من یکم صب حالم خوب نبود بعدم که تونستم از جام پاشم افتادم به خونه تکونی که خونه داشت گه میگرفت و از اونجایی که تنها (😐😐) خونه تکونی کردم و هنوزم آشپزخونه مونده اصلا فرصت نوشتن نداشتم لاوز…و یلدام که کلا تا بحث کار میاد وسط درسش میاد… اللخصوص که کار خونه باشه😐😐
باورتون نمیشه که من زیر تخت هسته ی آلبالو از تابستون و بیسکوییت ساقه طلایی خورد شده پیدا کردم 😐و مطمئنم که من نخورده بودم…
از اونجایی که همه (بار معنایی دارد) اظهار بی اطلاعی میکنن پس نتیجتا یکی اومده خونمون آلبالو با بیسکوییت خورده آشغالشو ریخته زیر تخت رفته… 😐😐
یعنی جوری درگیره درسه (مثلا) که حاضر شد شام نخوره ولی کارم نکنه… منم شام نذاشتم 😊
خلاصه که امیدوارم کاملا در جریان شرایط این روز کوفتی قرار گرفته باشین… که به این دلایل آپ نداشتیم
و فردا من کوییز دارم و هیچ گهی نخوردم عملا
خلاصه طبق معمول…
All the love ❤
Mayda
YOU ARE READING
light it up and fall in love •|ziam|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction +بیا نور ها رو روشن کن اینجا خیلی تاریکه -نترس بپر +تاریکه -نترس نورت میشم بپر +بپرم اونجایی تا منو بگیری? -درست همینجام همیشه