( کامل شده)
دوستای گلم این اولین فیکیه که من نوشتم امیدوارم از ازش خوشتون بیاد
شخصیت اصلی داستان من برایتوین هستن
برایت: عضو سابق ارتش_ سی ساله که زن و بچه اش رو طی حادثه ای از دست داده
وین متاوین: بازیگر و خواننده معروف ۲۱ ساله که بدلیل معر...
بعد چند د قیقه ماشین با سرعت جلو در آسانسور می ایسته برایت با دست دیگه اش پاهای وینو میگیره و بلندش میکنه و میزاره تو ماشین
فوی: لطفا باهامون بیاید...
پی اید : این کیه فوی؟
فوی: کسی که قراره بادیگارد وین بشه
پی اید: باهامون بیاید.. خواهش میکنم..فوی زود باش حرکت کن برایت با حالت تردید به فوی و پی اید نگا میکنه که ترسیدن ... سوار ماشین میشه پی اید: کسی تو آسانسور نبود؟ تنها بود؟ چرا لباسش پاره است؟ برایت: .. ..وقتی رسیدم بیهوش شد فوی: پی بریم خونه وین.. به تاپ تپ بگو دکتر خبر کنه پی اید: باشه ..فقط سریع برو..وین ..وین.. بیدار شو
برایت در حالیکه تو ماشین نشسته به بیرون ساختمون نگا میکنه.. توجهش به پنج نفر که از درپشتی ساختمون دارن میان بیرون جلب میشه یه مرد با قد متوسط که 4 تا مرد سیاهپوش دیگه دورشو گرفته ان و معلومه واسش کار میکنن.. تا میان بیرون زود عینکشو میزنه و سوار یه ماشین مشکی میشن
پیام به مایک برایت : هی مایک صاحب این شماره پلاک ماشینو میخوام مایک: واسه چی؟کجایی؟
برایت: واسم پیدا کن.
مایک:باز دنبال دردسری؟ باز داری چه غله غلطی میکنی؟؟ .......................................
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
پسر قشنگم بیدار شو
اونجای تنهایی بده که حس کنی تو یه جای تاریکی و اندازه همه فاصله های دنیا داد میزنی که کسی کنارت باشه ولی وقتی چشم باز میکنی میبینی باز خودتی و خودت