Part 24

374 53 7
                                    

.....................
فوی به اطراف نگا میکنه
فوی: برایت خونه نیست؟
وین: نه.. کارش داری؟
فوی نفس عمیقی میکشه
فوی: نه راستش با تو کار داشتم.. فقط نمیخواستم جلو اون بگم
وین با تعجب: چیه که نمیتونی جلو اون بگی؟
فوی به وین نگا میکنه
وین: چته؟
فوی: من.....من میدونم شما همو دوست دارید
وین: چی؟ ممم ممن
فوی: آروم باش.. یبار میخواستم بیام تو اتاقتون دیدم دارید همو میبوسید
وین چیزی نمیگه و سرشو میندازه پایین
فوی: من میتونم درک کنم وین.. هرچند..واقعا تعجب کردم ..چون من همیشه تو رو با دخترا دیدم ولی ...نفس عمیقی میکشه.. این احساسه خودته وین و به خودت مربوطه ولی...
وین: ولی چی؟
فوی: تا حالا به کارت فکر کردی؟ به فنا؟ اصلا به خودت؟ اگه کسی بفهمه
وین چیزی نمیگه
فوی: من منتظر بودم حالت خوب بشه.. راستش.. امیدوار بودم این قضیه یجورای سکرت بمونه
وین با تعجب: چیزی شده؟ کسی
فوی: نه.. کسی نفهمیده ولی
وین: ولی چی فوی؟ من میدونم کار اشتباهی کردم که به توو پی اید نگفتم ..موقعیتش پیش نیومد.. خودت میدونی این مدت پشت سر هم اتفاقایی افتاد که..

فوی: ببین وین میدونم این مدت خیلی بهت سخت گذشته ......تو حق داری رابطه داشته باشی..زندگی خودته.... راستش الان اصلا اینچیزا مهم نیست.. تا حدودی پی ایدم بو برده شما باهمید ولی میگم الان تنها چیزی که واسم مهم نیست این قضیه است

وین: خب پس .. چی شده؟
فوی: این مدت کلا ازهمه چی بی خبر بودی.. یسری اتفاقا افتاد که فکر کنم ازش بیخبری..... پخش سریال خوب پیش میره ولی خودت میدونی سریاله و شبکه میخواد بیننده داشته باشه
وین: خب؟
فوی: یسری اتفاقا افتاد که به تو مربوط نبود ولی... از امروز دیگه به تو مربوطه
وین: چیه که به من مربوطه؟
وین میخواد گوشیشو چک کنه
فوی: صب کن.. اونو بزار کنار
وین گوشیشو میزاره کنار و به فوی نگا میکنه
وین:میشه قشنگ حرف بزنی ببینم چی شده؟
فوی نفس عمیقی میکشه : پریم این مدت شرکتو ریخته بهم.. یه مدت کلا درگیر اون بودیم...
وین: خب ..  چه ارتباطی به من داره؟
فوی نفس عمیقی میکشه: اون گفته دوست دختره تویه وین

وین: ها؟
فوی: پریم با یکی از بازیگرا رو هم ریخته بود.. خودت که میدونی
وین: آره.. باهم دیدیمشون.. ولی.. این چه ربطی به من داره؟چرا اسم منو برده؟
فوی: پریم حامله است
وین: چییییییی؟
فوی :گفته بچه مال تویه
وین با دهن نیمه باز و متعجب به فوی خیره شده
فوی: اون امروز جلو خبرنگارا گفته که تو جریان سریال بهم نزدیک شدید و ...

وین بلند میشه و داد میزنه:داری جدی میگی؟
فوین ساکت و عصبی چیزی نمیگه
وین:ااااون... اون چطور تونسته همچین کاری بکنه؟فوی: وین
وین: از مریضی من سو استفاده کرده.. فکر کردن میتونن با زندگیم بازی کنن؟
فوی:وین ما سعی میکنیم راهی پیدا کنیم
وین:راهی پیدا کنید؟ به نظرت اصلا میشه این گندی که زده رو جمع کرد؟.....
وین تو اتاق راه میره و دستشو تو موهاش میکشه
وین: وای...خدای من....میدونی چند ساله دارم زحمت میکشم؟ میدونی چقدر بدبختی کشیدم تا به اینجا رسیدم؟ باورم نمیشه یه شبه نابود شدم
فوی: وین قراره مدیر یه فکری بکنه
وین: چرا الان دارید اینو به من میگید؟
فوی: این قضیه اصلا مربوط به تو نبود.. منتظر بودیم اسم دوست پسر واقعیشو بگه ولی...
وین: ولی یهو اسم منو برده؟ مگه میشه؟ با عقل جور در نمیاد...چطور تونسته؟
فوی نفس عمیقی میکشه : میخوای بریم شرکت با مدیر حرف بزنی؟
وین: من هیچ جا نمیام.. الان به نظرت میتونم از خونه  پامو بزارم بیرون؟..من ازش شکایت میکنم.. بخاطر یه سریال کوفتی دارید منو.. حرفمو میبرید زیر سوال
..من.....وین نفس نفس میزنه .. نمیتونه نفس بکشه.. دستشو میزاره رو سینه شو و سرفه میکنه
فوی میدوه سمت وین

Im here for youWhere stories live. Discover now