Part 19

356 47 8
                                    

پی اید: وین.. عزیزم.. چشماتو باز کن
وین چشماشو باز میکنه و به پی اید نگا میکنه
فوی: میتونی حرف بزنی؟
وین به نشانه آره چشماشو رو هم میزاره.. به اطراف نگا میکنه
فوی: برایت یکم کار داشت.. بیرونه.. میاد
وین آروم لبخند میزنه
پی اید دستای وینو میگیره و بهش نگا میکنه
پی اید: عزیزم ..چیزی نیست
وین بهش اشاره میکنه که بره جلوتر
..............

تای: فعلا کسی نباید بفهمه اون حالش خوبه
دکتر: ولی..ب
رایت: نیاز داریم یه مدت این موضوع رو مخفی نگه داریم
دکتر: باشه.. سعی میکنیم نزاریم کسی بفهمه
تای: بخصوص خبرنگارا..اگه پرسیدن بگید فعلا به هوش نیومده
دکتر : بسیار خب.. ولی باید یکی اینجا مواظب باشه
برایت: من خودم هستم
.. ................

دریک گوشه اتاق وایساده و منتظره
پی اید و فوی از اتاق میرن بیرون
.....نگرانه ولی آروم به وین نزدیک میشه
وین بهش نگا میکنه
کنارش رو صندلی میشینه و نفس عمیقی میکشه
چند دقیقه ساکت میشه و حرفی نمیزنه
..سرشو میندازه پایین
دریک: ما خیلی چیزا رو باهم دیدیم.. خیلی جاها رفتیم.. خیلی کارا کردیم.. ولی.. این اتفاق واسه ما .....
سرشو بلند میکنه و به وین نگا میکنه... نفس عمیقی میکشه
دریک: تو هممونو تا دم مرگ بردی ....... دیگه این کارو باهامون نکن..من نمیتونم از دست دادنتو تحمل کنم وین
دریک سرشو میندازه پایین و دستاشو بهم میماله
میدونم لیاقت اینکه دوستت باشم رو ندارم ولی.. میخوام همیشه تو زندگی من باشی
من بدون شما سه نفر زندگیم جهنمه
دریک آروم گریه میکنه
دریک: منو ببخش وین.. میدونم لیاقتشو ندارم... ولی... منو... ببخش..من نمیتونم بدون شما زندگی کنم
وین به حرفای دریک گوش میده و دستاشو رو بهش دراز میکنه
دریک سرشو بلند میکنه و به وین نگا میکنه..
دستاشو میگیره
وین آروم: تو هیچوقت مارو از دست نمیدی.... ما همیشه برادریم
دریک محکم دستاشو میگیره
دریک: ممنونم وین.. بهت قول میدم جبران میکنم.. فقط همیشه مثل کنارم بمون
وین میخنده و سرشو به نشانه تایید تکون میده
دریک میخنده
...............

مایک ناراحته و به سقف خیره شده
تاپ با عجله میاد تو
مایک بهش نگا میکنه و میخواد بلند شه ولی نمیتونه
مایک: هی.. هی.. آرومتر.. تو پاهات ..
تاپ با لبخند: وین به هوش اومده
مایک نفس عمیقی میکشه.. خدا رو شکر
مایک به تاپ نگا میکنه
مایک: اگه وین چیزیش میشد هیچوقت نمیتونستم تو چشای برایت نگا کنم.. فکرنکنم برایت تحمل از دست دادن وینو داشته باشه
تاپ: آره..میدونم.. وینو خیلی دوست داره
مایک: برایت احساسشو نشون نمیده..
تاپ: ولی من دیدم چطور واسش گریه میکرد
مایک با تعجب به تاپ نگا میکنه
مایک: چی؟
تاپ: تو اتاق وقتی وینو تو اون حال دید گریه میکرد..این مدت من دیدم چقدر برایت داغون بود
مایک چشاش پر اشک شد
تاپ: هی مایک....
مایک: چرا برایت باید اینقد عذاب بکشه
....................

وین به برایت نگا میکنه که بهش نزدیک میشه
چرا صورتش اینقدر شکسته و داغون شده..
چرا اینقدر ناراحته..
واقعا من لیاقتشو دارم؟....
برایت: میدونی چقدر دلم واسه اون نگات تنگ شده؟وین از افکارش میاد بیرون و بهش لبخند تلخی میزنه
برایت: دوست دارم همیشه اینجوری نگام کنی
دستاشو میگیره و میبوسه...................................... حالت خوبه؟
وین بهش خیره شده
برایت خم میشه و پیشونیشو میبوسه
وین چیزی نمیگه
برایت: چرا ساکتی؟ نمیخوای صدای قشنگتو بهم بدی؟وین اروم از گوشه چشماش اشکاش میاد پایین
برایت: هی.. چی شده..؟
وین: منو ببخش
برایت: چیزی نیس..الان دیگه همه چی خوبه
وین چشماشو میبنده

Im here for youWhere stories live. Discover now