Part 4

406 65 7
                                    

دوست دختر وین متاوین
پریم بازیگر سریال اف 4 دیده شده که از خونه وین بیرون میاد...با توجه به گفته یکی از نزدیکان پریم این دو نفر در طول بازی در سریال بهم نزدیک شدن و الانم تو رابطن.. ولی خودشون فعلا در این مورد حرفی نزدن
-نگا کنید چجوری به پریم نگا میکنه
-من که میگم تو رابطه ان دارن مخفی میکنن
من وین و تاپ تپو شیپ میکنم.. بهم میان
- خفه شو .. وین کام اوت نکرده ولی فکر کنم استریته چون تا حالا فقط دوست دختر داشته
- دلیل نمیششه...وین میتونه همه رو به خودش جذب کنه
-دوستم یبار پریمو دیده که از خونه وین اومده بیرون.
پس حقیقت داره؟. تازه میگفت دستای همم گرفته بودن
- واو .. جدا؟
-اونجوری که تو استخر وین بهش نگا میکنه تابلوه با همن
-تازه همم بوسیدن
-چرا چرت میگید... اصلانم اینجوری نیست
-واییی فن بویاتو ناامید نکن وینننن..
-این فقط یه سریاله-اره یه سریال که آخرش به عشق واقعی ختم میشه
.................
پی اید: من متاسفم وین.. نمیدونستم
وین: فراموشش کن پی.. میخوام یکم استراحت کنم
برایت آروم گوشیشو از تو جیبش در میاره تا ببینه چه خبره...واقعا حق داره ناراحت بشه.. چه مزخرفاتی راجبش میگن...
به قول مایک نباید به چیزایی که این تو میگن اعتماد کرد
وین: میتونید برید.. میخوام تنها باشم ..
وین آروم میره تو اتاقش

پی اید: برایت.. ببخش حواسم نبود کی اومدی؟
برایت: سلام.. مهم نیس... تازه اومدم
پی اید: یخورده عصبانیه.. یکم دیگه حالش خوب میشه.. من میرم ولی تو کنارش بمون
پی اید به کارگردان زنگ میزنه و میگه وین امروز نمیتونه بیاد
سه روز بعد
همه بدون اینکه حرفی بزنن میرن تو ماشین و راه میافتن
وین هندزفریو میزاره تو گوشش و با اخم به آهنگ گوش میده انگار فقط نمیخواد با کسی حرف بزنه
پی اید سرش تو گوشیه و داره برنامه ها رو چک میکنه...
وین: تو میتونی بری.. فعلا کاری باهات ندارم.... تا بعد از ظهر سر فیلمبرداریم.. کارم تموم شد خبر میدم
پی اید: برایت تو میتونی بری.. من وینو میبرم سر صحنه و بعدا با بچه ها میرم
برایت: اگه کاری داشتید من همین اطرافم
برایت آروم از پارکینگ میره بیرون و وارد خیابون اصلی میشه.. یه لحظه چشماش به یه ماشین مشکی میافته و رد میشه..

صدای تلفنبرایت: سلام مامان-پسرم حالت چطوره

Deze afbeelding leeft onze inhoudsrichtlijnen niet na. Verwijder de afbeelding of upload een andere om verder te gaan met publiceren.

صدای تلفن
برایت: سلام مامان-پسرم حالت چطوره..
برایت: خوبم مامان.. بابا چطوره؟
_اونم خوبه پسرم..کنارم نشسته بهت سلام میرسونه.. خیلی وقته به ما سر نمیزنی.. چرا بر نمیگردی پیشمون.. داری با خودت چیکار میکنی؟هنوزم تو خونه ای؟ نمیای بیرون؟
برایت: من خوبم مامان.. نگران نباش.. یه کاری پیدا کردم
مامان برایت با گریه میگه : خوشحالم پسرم.. ما خیلی نگرانتیم.اینقد تو خونه نمون. میخوای بیایم اونجا پیشت
برایت: نه مامان نگران نباش..من..
یهو برایت با سرعت پاشو میزاره رو ترمز.. ...اون ماشین...
برایت: مامان من باید قط کنم.. بهت زنگ میزنم-چی شده پسرم..
برایت : بهت زنگ میزنم مامان.. دوست دارم
.........................
اون ماشین خیلی آشنا بود..شایدم اشتباهی دیدم.. تلفنشو بر میداره
برایت: هی مایک

Im here for youWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu