Part 26

334 43 6
                                    

مایک وتاپ به دوتاشون خیره شدن
مایک: همه چی رو به راهه دیگه؟
وین: آره
تاپ به برایت نگا میکنه و بعدم یه نگا به وین میندازه
تاپ: هی.. مایک
مایک: هممم؟
تاپ: به نظرت آشتی کردن؟
مایک: فکر کنم
مایک با صدای بلند : بیاید بشینید ببینم
برایت و وین رو کاناپه میشینن
مایک: خب ؟ میشه بگید چی شد؟ از دیروز تا حالا ما رو با کلی نگرانی ول کردید.. نه جواب تلفن میدید.. نه اصلا خبر میدید..
تاپ: اصلا گوشیتونو نگا انداختید؟
مایک: یااا...
برایت: مایک
مایک: حداقل باید یه خبر میدادید تو واین اوضاع
برایت: فکر کنم لازم نیست کسی چیزی به تو بگه
مایک میخنده : من تو رو میشناسم ولی جنبه هایی از وجودت هنوز ناشناخته اس دوست من
برایت: بسه
مایک به برایت چشمک میزنه
وین: ما رفتیم شرکت
تاپ: خب؟ چی شد؟ پریم اونجا بود
وین: نمیدونم چه مرگشه... چیزی نمیگه
مایک: کل روزو شرکت بودید؟
وین: مجبور شدیم بمونیم.. من..

صدای در

تاپ: حتما دریک و گاسن.. میدونی چقدر نگرانت بودن
وین: ببخشید میدونم
تاپ میره درو باز کنه
تاپ: واییی.. این اینجا چیکار میکنه؟
وین بلند میشه : کیه؟
تاپ بر میگرده و به وین خیره شده
تاپ: پریمه
وین: چی؟
برایت با عصبانیت پا میشه و میره دم در
وین: برایت مواظب باش
برایت: بهتره نیای بیرون
بعد چند دقیقه
پریم میاد تو
وین با تعجب به برایت نگا میکنه
وین: چرا اومدی تو؟
وین به برایت نگا میکنه : چرا گذاشتی بیاد تو
پریم گریه میکنه
وین: چه خبره.. ..چرا اومدی اینجا.. اگه کسی تو رو ببینه؟
وین با ترس بیرونو نگا میکنه
پریم: کسی بیرون نیست
وین: تو عقلتو از دست دادی؟ اگه کسی ببینتت.. تو چرا اینقدر بی فکری؟
پریم: وین خواهش میکنم به کمکت احتیاج دارم
وین: من اصلا نمیخوام ببینمت.. بهتره هر کاری داری با شرکت حرف بزنی.. ازینجا برو بیرون
پریم : خواهش میکنم وین
وین: تو زندگیمو نابود کردی.. الان میگی آروم باشم؟ پریم: وین ... اونا نانیو گرفتن
وین سر جاش میخکوب میشه
وین: اونا؟
پریم: نمیدونم کیه.. ولی همش از تو میگه.. من نمیشناسمش.. اصلا نمیدونم کیه
مایک و تاپ با هم: جاسسسس؟
پریم رو زمین میشینه و با صدای بلند گریه میکنه
پریم: اونا تهدیدم کردن.. اونا دست از سرم بر نمیدارن.. فقط بخاطر تویه لعنتی..دارن اونو میکشن
وین با تعجب به پریم نگا میکنه و بعد به برایت خیره

پریم: اونو گرفتن... دارن اذیتش میکنن.. خواهش میکنم وین.. کمکم کن
وین: من... چطور ممکنه؟چرا اون؟
برایت سیگارشو روشن میکنه و یه گوشه میشینه
تاپ با تعجب به پریم نگا میکنه
وین زانوهاش سست میشه
وین: یعنی.. بخاطر منه؟
برایت: چند روزه اونو گرفتن؟
پریم: یه مدت بعد اینکه از بیمارستان اومد بیرون.و..
برایت: چرا به وین خبر ندادی؟
پریم: اونا تهدیدم کردن به کسی نباید چیزی بگم ...مجبورم کردن جلو خبرنگارا دروغ بگم.. گفتن وگرنه اونو میکشن
وین: باید به من میگفتی
پریم داد میزنه: تو مریض بودی
وین نفس عمیقی میکشه
پریم: خواهش میکنم اونا نانیو میکشن
تاپ میره پیش پریم و از زمین بلندش میکنه
تاپ: بهتره اروم باشی.. ما یه فکری میکنیم
پریم: اونا با زندگی من بازی کردن..چرا من .. چرا
وین به پریم نگا میکنه و ناراحت میشه
وین: من .. نمیدونستم پریم.. وگرنه
پریم: الان اینچیزا مهم نیست.. فقط میخوام اونو نجات بدید.. خواهش میکنم
مایک میره پیش برایت
مایک: اصلا فکرشم نمیکردم از این راه وارد بشه
برایت سیگارشو میزاره رو میز و نفس عمیقی میکشه
برایت رو میکنه به پریم
برایت: چرا الان اومدی اینجا؟ ازت چی خواستن؟
همه با تعجب به پریم نگا میکنن
برایت بلند میشه و بهش نزدیک میشه
برایت: حتما چیزی ازت خواستن که اومدی اینجا
وین به پریم نگا میکنه: چیزی خواستن؟
تاپ :اگه وینو میخواااا
پریم حرف تاپو قطع میکنه و به برایت نگا میکنه
پریم: اونا تو رو میخوان
وین به پریم نگا میکنه که با دست به برایت اشاره میکنه
وین داد میزنه : چی؟؟
پریم: اونا میخوان بادیگاردت بره اونجا.. گفتن اگه اون بره نانیو آزاد میکنن
مایک و تاپ با تعجب به برایت نگا میکنن
وین: این امکان نداره..با برایت چیکار دارن؟
برایت لبخند میزنه
وین: الان وقت خندیدنه؟
مایک به برایت نزدیک میشه
مایک: هی.. این دیونگیه.. چی تو فکرته؟
برایت : جالبه
وین : کجای این جالبه؟ خودت میشناسیشون..چرا باید تورو بخوان؟
مایک: تو که نمیری؟

Im here for youWhere stories live. Discover now