وین: هی...من اونقدر ها هم لوس نیستم
مایک: تو و تاپ به این هوا عادت ندارید.. آب اینجا سرده پس خودتونو بپوشونید
تاپ داره از سرما میلرزه و مایک بغلش میکنه
برایت کتشو در میاره و میندازه رو وین
وین: من خوبم
مایک: نظرتون چیه فردا برگردیم؟
وین به برایت نگا میکنه
برایت: برمیگردیم
تاپ: امروز همه جا رو میگردیم و فردا برمیگردیم خونه..الان همه فکر میکنن ما هاوایی رفتیم
وین لبخند میزنه
وین: اولین باره کسی دنبالم نیست
برایت بهش نگا میکنه
مایک: بچه ها اینجا مواظب باشید.. گیاها یکم خار دارن
مایک راهو باز میکنه که وین و تاپ رد بشن..برایتم از پشت سر مواظبشونه
وین: اینجا واقعا قشنگه... آخخخخ
مایک بر میگرده: چی شد؟
برایت با سرعت میره پیش وین
گردنش یکم خراش برداشت..برایت میخواد بهش دست بزنه که وین دستشو پس میزنه
وین: من خوبم.. چیزی نیست
برایت : بزار نگا کنم
وین: یه خراشه فقط ..به راهمون ادامه بدیم
مایک: جلوتر یه کافه هست اونجا میشینیم
...............
--این مدت مدام در خونش کشیک دادیم.. معلوم نیست کدوم گوری رفته
-- رئیس گفته هر وقت اومد بهش بگیم پس بهتره منتظر بمونیم
--- این پسر واسه ما دردسر شده.. همه زندگی رئیس شده اون
--خب دوسش داره باید بهش کمک کنیم
-- هی اینجارو ..اینجا کجاست؟
--بهتره به رئیس بگیم
......................
چند نفر اونور تر نشستن و به وین خیره شدن و میخندن.
.--اون وینه.. اون وینه..
برایت بهشون نگا میکنه و اخم میکنه
بعد از چند لحظه بهشون نزدیک میشن
--ببخشید میتونم یه عکس باهاتون بگیرم
وین لبخند میزنه : البته..چرا که نه
برایت بلند میشه و مانع میشه
برایت: الان وقت عکس گرفتن نیست.. داره غذا میخوره.. بعدا
ناراحت میشن و ازشون دور میشن
وین: هی چیکار میکنی؟
برایت: نمیخوام وقتایی که مال خودته رو ازت بگیرن.. غذاتو بخور
مایک و تاپ میخندن
تاپ: ول کن وین.. نگران اونا نباش.. تو فناتو از دست نمیدی
وین: ولی اونا...
مایک: غذاتو بخور
وین سرشو تکون میده و غذاشوو میخوره
...................
کامنتهای اینستاگرام
--وین پشت سر منه.. الان میخواستم باهاش عکس بگیرم ولی بادیگاردش نزاشت.. اون خیلی اخموه..من ازش ترسیدم
--ولی اون چرا اونجاست.. قرار نبود هاوایی باشه؟
--اون تو فرودگاه بود
--حتما خواسته فنا نفهمن
-- من بادیگاردشو دوست دارم..مواظبشه
---اون خیلی جدیه
— واو وین رفته روستا.. باید ببینیم اونجا کجاست
--اون الان داره استراحت میکنه.. نباید مزاحمش شد..
--یه عکس که چیزی نیست
--دوست دخترش باهاش بود؟
--..نمیبینید تو عکسا فقط چهارنفرن.. تاپم باهاشه
--کاش وین تو اینستاگرام پست بزاره
..................مکالمه تلفنی
پی اید: تو اونجا چیکار میکنی.. ؟
وین: تو از کجا فهمیدی پی؟
پی اید: وین .. اصلا گوشیتو نگا میکنی؟ اخبارو میخونی؟
وین: نه.. راستش فرصت نکردم
پی اید: بهتره یه نگا بندازی.. تهیه کننده میخواد باهات حرف بزنه..
وین:.. ممنون که خبر دادی..فردا حتما برمیگردیم
پی اید: میبینمت
............
YOU ARE READING
Im here for you
Action( کامل شده) دوستای گلم این اولین فیکیه که من نوشتم امیدوارم از ازش خوشتون بیاد شخصیت اصلی داستان من برایتوین هستن برایت: عضو سابق ارتش_ سی ساله که زن و بچه اش رو طی حادثه ای از دست داده وین متاوین: بازیگر و خواننده معروف ۲۱ ساله که بدلیل معر...
