Part 12

376 57 12
                                    

لاو: شما دوتا چتونه.. صداتون کل خونه رو ورداشته
وین : چیزی نیست..برو بخواب
.....صبح

تاپ: وین بیا صبونه تو بخور
وین : اشتها ندارم.. واسه فردا همه چی اوکیه؟
تاپ: آره..
اوناچند دقیقه ای ساکت میشن و چیزی نمیگن
تاپ: وین ..دیشب اتفاقی افتاده؟
وین: نه چیزی نشده
تاپ: لاو گفت تو وبرایت....
وین: اون باهامون نمیاد.. خودمون میریم
تاپ: چرا نمیاد؟ اون الان کجاست؟
وین با عصبانیت به تاپ نگا مینه: نمیدونم.. واسمم مهم نیس کدوم گوریه
تاپ : چرا اینقدر عصبانی وین؟.. بگو چی شده؟
وین: تاپ ول کن...اصلا حوصله ندارم

گان بعد از ظهر میاد و از لاو بخاطر رفتارش عذرخواهی میکنه و اونو با خودش میبره
وین کل روزو تو اتاقش میمونه و بیرون نمیاد
روز سفر..........

صدای در
تاپ: اینجا چیکار میکنی؟
مایک: امروز میرید؟
تاپ : آره
وین میخواد از اتاقش بیاد بیرون که صدای مایکو میشنوه ... پشت درمی ایسته وبیرون نمیاد... منتظر میشه
مایک: میتونم برم بالا
تاپ: چیزی شده؟
مایک: راستش برایت رفته روستا.. اومدم وسایلشو بردارم.. منم باید برم اونجا
تاپ: چی؟ روستا..اونجا چرا رفته؟
مایک: نمیدونم.. فکر کنم دیشب که باهم حرفشون شده زیر بارون مونده.. با مامانش حرف زدم.. گفت مریضه..باید برم اونجا
وین ناراحت میشه .. دستگیره درو میگیره .. میخواد بره بیرون و از مایک حال برایتو بپرسه ولی یاد حرفای دیشبشون میافته و پشیمون میشه
تاپ: مریضه؟
مایک نفس عمیقی میکشه: نمیدونم چرا برایت همیشه همه چیو تو خودش میریزه .... بعضی وقتا به خودشم رحم نمیکنه
مایک وسایلو جمع میکنه و میاد پایین
مایک: مواظب خودت باش..رسیدی بهم زنگ بزن
تاپ: توام همینطور.. من واقعا نگرانم.. اون حالش خوب میشه؟
مایک: خوب میشه عزیزم
تاپ: معلوم نیست دیشب چی بهم گفتن..
مایک: برایت سختتر ازین حرفاست.. چیزیش نمیشه.. فقط داره با خودش میجنگه.. اون وینو دوست داره تاپ..من نگرانشم
تاپ: چی؟
مایک: اون دیروز بهم گفت..
وین که داره به حرفاشون گوش میده یه لحظه باشنیدن حرفای مایک سر جاش میخکوب میشه
مایک: میترسه وین پسش بزنه.. برایت هیچوقت احساسشو نمیگه ولی دیشب واقعا حرف زد.. من میدونم اون عاشق وینه ولی ترجیح میده وین اذیت نشه حتی اگه خودش بمیره..داره بهش سخت میگذره.. من میشناسمش
تاپ: اون دوتا مثل همن..فقط دارن خودشونو عذاب میدن
وین زانوهاش سست میشن و آروم رو زمین میشینه مایک تاپو میبوسه و ازش خداحافظی میکنه
..................

مامان برایت: پسرم پاشو یچیزی بخور.. حتی دواهاتم نخوردی.. داری از تب میسوزی
برایت: مامان من خوبم.. یکم بخوابم حالم بهتر میشه
مامان برایت: برم دکتر خبر کنم؟
برایت: مامان.. فقط میخوام تنها باشم.. خواهش میکنم
..................فرودگاه................

تاپ : خوبی؟
وین چیزی نمیگه و همش تو فکره..
گاس: هی پسرا .. قرار نیست اینجوری بریم مسافرت ..چرا اخمات تو همه وین؟
پی اید: همه چی خوبه؟ وین قراره بری خوش بگذرونی ها
تاپ : ولش کنید.. بریم اونجا حالش خوب میشه
جلو گیت خروجی دارن پاسپورت و بلیطاشونو چک میکنن.. وین مدام به گوشیش نگا میکنه و ساعتو چک میکنه
تاپ: منتظر چیزی هستی؟
وین به تاپ نگا میکنه و نفس عمیقی میکشه: نه
گاس : قراره کلی خوش بگذرونیم بچه ها.. پیش به سوی هاوایی
اونا دارن از پله های هواپیما بالا میرن
تاپ بر میگرده به عقب
تاپ: هی.. چرا نمیای؟
وین به تاپ نگا میکنه.. اون نگرانه.. مدام چهره مریض برایت میاد جلو چشاشه
تاپ: چی شده؟
پی اید: چیزیو جا گذاشتی؟
وین: ممم...ن...نمیتونم
گاس و پی اید: چی ؟
وین: من نمیتونم باهاتون بیام
گاس: داری شوخی میکنی دیگه؟
تاپ میخنده: هر تصمیمی بگیری من کنارتم وین
وین : اون به من احتیاج داره
تاپ : میدونم
وین: باید برم پیشش
تاپ: منم باهات میام... دستای وینو میگیره و با عجله میدون
گاس و پی اید با تعجب بهشون خیره شده و دهنشون باز مونده
تاپ: وسایلامونو ببرید خونه .. بعدا میام
گاس: الان چی شد؟ لعنتی یعنی سفرمون کنسله؟ نه... عوضیا.. برگردید.. من کلی برنامه ریختم واسه این سفر
...................

Im here for youWhere stories live. Discover now