Part 6

396 57 12
                                    

وین بلند میشه ..با اخم به اطراف نگاه میکنه
وین: اینجا چه غلطی میکنی؟ من چرا اینجام؟
برایت آروم بلند میشه .. دستی به موهاش میکشه.. به وین نگا میکنه که وحشت کرده
برایت: دیشب ....
وین: نمیخواد چیزی بگی... فراموشش کن
برمیگرده و با سرعت میره سمت اتاقش..
درو محکم میبنده
وین: شششششششششششیاا.. این چه غلطی بوددددددددد من کردمممممممم..
رو زمین میشینه و پاهاشو به زمین میکوبه...
وین: ااااااااااااه.. لعنتیییییییی
برایت سرشو تکون میده ... نیشخند تلخی میزنه.بلند میشهو میره اتاقش
............
وین کل روزو سعی کرد از اتاقش بیرون نیاد

صدای زنگ در

صدای گاس و تاپو میشنوه ..آروم از اتاق میاد بیرون
گاس: سلام خوشتیپ.. پسرمون چطوره؟
تاپ: سلام پی برایت.. وین خوابیده؟
برایت: نمیدونم
وین از اتاق میاد بیرون و با اخم یه نگاه گذرا به برایت میندازه و زود نگاشو میدزده
وین: هی بچه ها.. چی شده ..همه باهم اومدید؟
تاپ: پی برایت میشه درو نبندی.. دریک داره ماشینو پارک میکنه ..
برایت از شنیدن اسم دریک عصبی میشه ولی به رو خودش نمیاره..آروم اخم میکنه ....برمیگرده که بره
گاس: هی.. میشه اینقدر ازمون دوری نکنی؟ بیا بشین
وین چیزی نمیگه و رو صندلی میشینه
برایت: ببخشید یکم کار دارم باید برم بیرون
گاس: زود برگرد.. دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشیم
برایت سرشو تکون میده و میره سمت حیاط ...از دور چشمش به دریک میافته ... نمیخواد باهاش رو به رو بشه .. زود میره بیرون...دریک ماشینو پارک میکنه و میره تو
دریک: این یارو..چشه؟
وین: ولش کن بیا بشین
دریک: ببینم حالت چطوره؟
وین لبخند میزنه
وین: عالی

دریک: واقعا خوبی؟..
.دریک سرشو تکون میده و میشینه
تاپ: هی وین ..جدا خوبی؟؟ دیشب حالت داغون بود..؟
وین: بچه ها من خوبم.. دیشب یکم زیاده روی کردم.. ببخشید.. گاس ببخش.. مهمونیتو که خراب نکردم؟گاس: نه بابا.. مهمونی خوب بود ولی تو خوب نبودی.. نگرانت بودیم .. در مورد لاو
وین: ولش کنید .. تموم شد.. نمیخوام در موردش چیزی بشنوم
دریک زیر چشمی به وین نگا میکنه.. چشاش پف کرده.. معلوم بود دیشب کلی گریه کرده
دریک: چطوره یچیزی درست کنم با هم بخوریم
وین میخنده
وین: بعد مدتها دریک آشپز قراره واسمون غذا درست کنه
گاس: واسه ما که ازین کارا نمیکنه..
گاس چشمک میزنه و به دریک نگا میکنه
دریک میره آشپز خونه
بعد نهار شروع میکنن به حرف زدن و خندیدن
وین به ساعتش نگا میکنه...
تاپ: هی.. چیزی شده؟ منتظر کسی هستی؟
وین سرشو میندازه پایین
وین: چیزی نیست...ببینم نظرتون چیه یکم مشروب بزنیم
گاس: ویننننننننن.. الان وقت مشروب خوردن نیست
دریک به چشمای وین نگا میکنه که مدام ساعت و گوشیشو چک میکنه
صدای در میاد
وین به در نگا میکنه
دریک از رفتار وین تعجب میکنه..
دریک تو ذهنش: یعنی منتظر این یاروه
گاس: هی چرا اینقد دیر برگشتی.. دوست داشتم نهارو باهامون باشی
برایت: من نهار خوردم.. ممنون..
برایت بدو اینکه به وین نگاه کنه میره سمت پله ها
دریک: هی تو
همه با تعجب به دریک نگا میکنن
برایت رو به دریک برمیگرده
دریک: آره با توام.. یه لحظه صب کن
وین خودشو جمع میکنه
دریک زیر چشمی به وین نگا میکنه تا ری اکشنشو ببینه
برایت با اخم: بگو میشنوم
دریک سرشو بلند میکنه و به برایت نگا میکنه
دریک: حس نمیکنی این غرور واسه یه بادیگارد زیادیه؟؟..
برایت: واسه تو کار میکنم؟
دریک: با اینکه از هممون بزرگتری ولی انگار بلد نیستی به دیگران احترام بزاری
وین: هی دریک
دریک:میدونی از آدمای مثل تو خوشم نمیاد.. یجورایی نفرت انگیزید
برایت با اخم به دریک نگا میکنه
برایت: من میرم بالا
دریک: هنوز کارمو نگفتم
برایت : فکر نکنم حرفی واسه گفتن داشته باشی..
میخواد بره
وین: صب کن
برایت وامیسته
وین به دریک نگا میکنه
وین: چیکارش داری؟
دریک نیشخند میزنه و سویچو پرت میکنه طرف برایت
دریک: ماشینو از پارکینگ در بیار؟ میخوایم کم کم بریم
برایت به وین نگا میکنه ولی وین از نگا کردن بهش دوری میکنه.. این سکوت....وین جوری سرشو انداخته پایین و بی تفاوته که انگار داره خودشم همین حرفو میزنه...بدون اینکه چیزی بگه سویچو برمیداره و میره بیرون
دریک: این یارو زیادی پروه

Im here for youWhere stories live. Discover now