Part 22

334 49 3
                                    

وین چشماش پر از اشکه.. باور نمیکنه.......
چند تا گلدون پراز گلای رز آبی و سفید تو هر گوشه از اتاقه.. و عکس دو نفریشون که تو روستا گرفتن ... تو قاب کنار تختشه.. یه عالمه شمع  .... اتاق به طرز زیبایی میدرخشه..انگار تو یه خواب قشنگ دونفریه که نمیخواد بیدار بشه
برایت: خوشت میاد؟
وین در کمال ناباوری به اتاق خیره شده و دهنش باز مونده.. چشاش برق میزنه
وین: اینجا عالی شده..خیلییی قشنگه...انگار دارم خواب میبینم
به برایت نگا میکنه
وین با چشمای پر از اشک: ممنون..تو ..
میپره تو بغل برایت
برایت وینو بغل میکنه
وین: خیلی دوست دارم
برایت: ببخشید اگه خوب نیست.. تا حالا ازین کارا نکردم
وین: تا حالا هیچ کس اینجوری منو سورپرایز نکرده بود
برایت: اینچیزا واسه تو خیلی کمه.. میدونم...
وین نمیزاره برایت ادامه بده و زود لبای برایتو میبوسه وین:من بهترین دوست پسر دنیا رو دارم.. ممنون
برایت وینو بغل میکنه: خوشحالم که دوستش داری
وین با ذوق میره طرف گلا
وین: وای اینا خیلی قشنگن
رو میکنه به برایت: کی وقت کردی بیای و اینکارو درست کنی؟
برایت سرشو میخارونه
برایت: حالا دیگه..
وین بهش نگا میکنه و میخنده
وین: ممنون .. واقعا عالی شده..فکر نمیکردم ازینکارام بلد باشی ها
برایت میخنده
وین رو تخت میشینه و به عکس دو نفریشون خیره شده
وین: این عکسو خیلی دوست دارم...منو یاد اتفاقای خوب میندازه؟ شروع من و تو
برایت: منم دوسش دارم
وین: چیو؟..... عکسو؟
برایت: نه تو رو
وین میخنده
وین: تو دیونه ای
وین عکسو میزاره رو تخت ودراز میکشه
....................بار

آف: چرا جدیدا همش تو فکری؟
فرانک: من خوبم
آف میخنده: میدونم به دریک حس داری ولی...
فرانک: ولی اون منو دوست نداره
آف با تعحب: چرا اینجوری فکر میکنی؟
دریک: فکر کنم دلش واسم میسوزه
آف:. فکر نکنم این باشه..ببین یکم گفتن احساس یا نشون دادنش واسه دریک سخته فرانک..باید بیشتر بشناسیش
فرانک با ناراحتی به آف نگا میکنه
آف میخنده: اون ظاهرا سنگدله ولی آدم مهربونیه..فقط بلد نیست چطور نشون بده
آف پا میشه که بره ..میزنه به شونه فرانک
آف: باید یکم کمکش کرد
.................

وین: اینجا خیلی خوب شده.. سقف اتاق میدرخشه.. انگار تو آسمونم
برایت چیزی نمیگه
وین بلند میشه به برایت نگا میکنه
وین با تعجب : داری چیکار میکنی؟
برایت: دارم وسایلو آماده میکنم
وین: واسه چی؟
برایت: باید بریم دوش بگیریم
وین: اها...باشه.. تو برو من بعدا میرم
برایت سرشو بلند میکنه: ما با هم میریم
وین: هااااا؟
برایت: همینکه شنیدی.. نمیتونی تنهایی دوش بگیری .. میام کمکت
وین داد میزنه: شیااااااا.. من نمیام.. خودم میتونم
برایت با اخم به وین نگا میکنه
برایت: توحتما باید زور بالا سرت باشه؟
وین با اخم: نمیخوام
وین پا میشه ..میخواد از اتاق بره بیرون
برایت با سرعت جلوشو میگیره
برایت: کجاااااااااا؟
وین با ترس: من ..خودم بعدا میرم.. تو برو
برایت: نمیشه
وین: خواهش میکنم .. من نمیخوام
برایت وینو بغل میکنه
وین: هی.. بزارم زمین.. بزارم زمین
برایت:من این گربه چموشو دوست دارم
وین: اینکارو نکن برایت..بزارم زمین
برایت با اخم: اینقدر حرف نزن
وین ساکت میشه و به برایت نگا میکنه
برایت: باید حتما دعوا کنیم؟
وین: این موقعیتو دوست ندارم
برایت میخنده: کم کم خوشت میاد
وین میزنه رو شونه برایتوین لباشو جمع میکنه
وین: تو جدیدا همش بهم زور میگی
برایت: تقصیر خودته.. حرف گوش نمیدی
وین: بزارم زمین
برایت: بیا..... حالا..بزار کمکت کنم لباساتو در بیاری
وین: خودم میتونم
برایت : خودت چجوری میتوی ؟ دستتو ببین
وین: مممن...
برایت عصبی میشه: دستتو ببر اونور
برایت لباسای وینو در میاره و آب وانو باز میکنه
................دفتر جی ام ام

Im here for youWhere stories live. Discover now