Part 10

396 54 8
                                    

مایک :آروم باش.. ما پیداش میکنیم.. اون چیزیش نمیشه
برایت عصبانیه..محکم فرمون ماشین و گرفته و فقط به وین فکر میکنه.. اگه اونو بکش چی
مایک به برایت نگا میکنه .. نگرانی و وحشت رو میشه از نگاش خوند.. اون ...
صدای زنگ موبایل

مایک: هی عزیزم آروم باش.. بهت خبر میدم..
تاپ: اگه وین چیزیش بشه.. چرا نزاشتی منم بیام؟مایک: اونجا جای تو نیست.. خب؟ بهت زنگ میزنم.
...........
همینجاست
برایت با عجله بیرون میاد و صندوق عقب ماشینو باز میکنه
چند تا چاقوبر میداره و اسلحشو میگیره دستش
مایک: داری چیکار میکنی
برایت: اینو بگیر
مایک اسلحه رو از برایت میگیره
مایک: مواظب باش
برایت: این دفعه نمیزارم
مایک تو چشای برایت نگا میکنه و به پشتش میزنه
مایک: ما پسش میگیریم
...................
صورت وین کبود شده.. هر بار جاس بهش نزدیک میشه وین تو صورتش تف میندازه و اون یه مشت به صورت وین میزنه.. چشاش ورم کرده.. نمیتونه قشنگ ببینه
وین: به من دست نزن عوضی.. به من دست نزن
جاس: من ازین چموشیت خوشم میاد
جاس به وین نزدیک میشه و صورتشو میگیره..به لباش نگا میکنه
جاس : این لبا
وین با عصبانیت بهش خیره شده
وین: ولم کن آشغال
جاس محکم صورت وینو میگیره و لباشو میزاره رو لبای وین وین با عصبانیت تکون میخوره میخواد عقب بره ولی نمیتونه..میخواد نزاره ولی نمیتونه..اونقدر عصبانی و وحشت زدست که لبای جاسو با حرص گاز میگیره
جاس داد میزنه و عقب برمیگرده
جاس: تو وحشی تر ازون چیزی هستی که فکرشو میکردم
وین حالت تهوع میگیره و پشت سر هم سرفه میکنه...داره از ترس نفس نفس میزنه
وین: عوضی.. آشغال.. آشغال..
جاس: نه.. بازی داره جالب میشه..تو باید رام بشی
جاس دستشو میکشه رو گردن وین..میخواد بره پایینتر وین با خشم بهش خیره شده و خودشو عقب میکشه
وین: دست کثیفتو بهم نزن
یهو یکی با عجله وارد اتاق میشه و تو گوش جاس یچیزی میگه
جاس اخم میکنه و به وین نگا میکنه
جاس: دوباره همو میبینیم...جاس از اتاق خارج میشه و به یکی از نوچه هاش میگه اونجا بمونه و مواظب وین باشه
.............
برایت با لگد به در میزنه پنج نفر اونجا نشستن .... تا میخوان بلند شن بدون اینکه بتونن حرکتی بکنن برایت رو به روشون پشت سر هم تیر اندازی میکنه و همه میافتن رو زمیناونقدر عصبانی که هیچ کسی نمیتونه متوقفش کنه.وارد یکی از اتاقا میشه.. خالیه ..میخواد برگرده یکی یه تفنگ میزاره رو سرش
-بهتره تکون نخوری
یهو صدای گلوله میاد و یارو میافته رو زمین...
برایت بر میگرده
مایک: قابلی نداشت
...............
وارد زیر زمین میشن.. جلو در چند نفر بهشون حمله میکنن و باهم گلاویز میشن
مایک دو نفرشونو میکوبونه زمین.. یکی ازونا میخواد به برایت شلیک کنه که برایت با یه حرکت پا مانع میشه و با لگد محکم میکوبونه به دیوار
مایک: هی ازین طرف.. ....اینجا کجاس.....خدای من دارن چیکار میکنن.. اینجا دارن چیکار میکنن؟
برایت: وین..اون..کجاست؟
مایک: وین.. هی وین.. ؟
برایت: وین..وین صدای برایتو میشنوه .. میخواد داد بزنه که یکی محکم جلو دهنشو میگیره
وین: ووووولللل..مم..
دست وینو باز میکنه تا ازونجا ببرتش
صدای شلیک میاد
مایک: تو برو وینو بیار بیرون.. من حواسم به اینا هست.. برو
وبرایت همه اتاقا رو میگرده
... .......
برایت: ولش کن
--- تفنگتو بزار زمین وگرنه میکشمش
..برایت به وین نگا میکنه.. صورتش اونقدر کبوده که نمیشه تشخیصش داد..تفنگو میزاره رو گردن وین
--- بزارش زمین
برایت آروم تفنگو میزاره رو زمین و مدام به وین نگا میکنه
برایت: اونو ولش کن بزار بره..من اینجام
--- تو ...... تو یه مزاحمی.. بکشمت رئیس بهم پاداش میده.. تفنگو رو به روی برایت میگیره و شلیک میکنه
وین با ترس داد میزنه
وین: نه.... نه.. خواهش میکنم.... نه.. برایت میافته رو زمین.. تیر به بازوش میخوره
وین گریه میکنه و به برایت خیره شده.. جیغ میزنه و گریه میکنه.. مدام برایتو صدا میزنه
مرده وینو میکشه سمت در و میخواد ازونجا بره که برایت با یه حرکت چاقوشو در میاره و میزنه به بازوی مرده... مرده داد میزنه و به برایت یه مشت میزنه ... برایت چاقو از دستش میافته ..وین میخواد بره سمت برایت که مرده با لگد وین پرت میکنه طرف دیواروین سرش میخوره به دیوار و میافته
مرده به برایت نزدیک میشه و پاشو میزاره رو جای زخم برایت و فشارش میده
برایت با خشم دردشو میخوره و داد نمیزنه
وین سرشو بلند میکنه و به برایت نگا میکنه .. مرده اسلحشو رو سر برایت گرفته
وین ترسیده... عصبانیه.. نگرانه.. اون الان برایتو میکشه..اونو میکشه... بدون اینکه فکر بکنه.. ..بلند میشه ...چاقو رو میبینه..... با خشم برش میداره و میدوه سمت مرده.. اون شلیک میکنه...وین خودشو بهش میرسونه و پشت سر هم چاقو رو فرو میکنه تو گردنش.. چشماشو بسته و با عصبانیت فقط ضربه میزنه
وین: بمیرر.... بمیر.. بمیر کثافت
وین نفس نفس میزنه.. دستاش خونیه.. میافته رو زمین...تو شوکه.. مرده جلوش افتاده و هیچ حرکتی نمیکنه.. به دستاش خیره شده.. چاقو رو پرت میکنه یه طرف
وین: خدای من.. من چیکار کردم..به برایت نگا میکنه.. چرا تکون نمیخوره
با عجله بهش نزدیک میشه
وین: هی.. هی.. پی بای.. همه جاش خونیه .. نه... پاشو
وین در حالیکه گریه میکنه میکنه داد میزنه... کمکککککککککک
وین: خواهش میکنم.. برایتتتتت.. خدااااااااااااا.. هق هق گریه وین باعث میشه برایت چشاشمو یکم باز کنه
برایت: آ..ررر..وو..م ..باش
وین میره کنار برایت..دستشو میگیره.. گریه میکنه.. پی بای
برایت آروم چشماشو میبنده
وین: نه.. نه.. چشماتو باز کن
اون دیگه جونی نداره که گریه کنه.. سرشو میزاره رو سینه برایت...برراای
وین آروم میافته رو سینه برایت و بیهوش میشه
.............
مایک وارد اتاق میشه.. برایت رو زمین افتاده.. همه جا پر خونه... وین روش افتادهزانوهاش سست میشن.. جلو برایت میافته رو زمین
مایک: برایت... نه..تلفنشو بر میداره.. زنگ میزنه اورژانس... کمک

Im here for youWhere stories live. Discover now