Part 29

328 43 12
                                    

جاس: واسش مهمی که حاضره بخاطرت بیاد تو دل آتیش
برایت با تعجب : مرد باش .......... با خودم قضیه رو حل کن.. به وین کاری نداشته باش
جاس: اون داره با پای خودش میاد.. ولی....
برایت دست و پا میزنه ولی نمیتونه دستبندو رو باز کنه
جاس میخنده :باور نمیکنم اون داره با پای خودش میاد
رو میکنه به برایت
جاس: من باید واسه یه جشن حسابی آماده بشم
باصدای بلند میخنده و اتاقو ترک میکنه
برایت چشماش پر اشک میشه
برایت: لعنتی.. لعنتی.. تو نباید بیاییی
.................

تای: هیچ حرفی نمیزنی.. انگار نه انگار ما چیزی میشنویم.. یا باهاتیم
مایک: اصلا نگران نباش... نترس.. ما پشت سرتیم
وین: من خوبم.. نگران نباشید
تای: ماشینتو بردار.. برو
وین بهشون نگا میکنه و میخنده
تای: فقط مواظب باش وین.. اون آدم هر کاری از دستش بر میاد
وین: مواظبم
مایک به وین نزدیک میشه
مایک: میدونم اینکارا رو بخاطر برایت میکنی وین.. ولی اگه برایتو واقعا دوست داری مواظب خودت باش و خودسرانه کاری نکن.. چون میدونم الان بفهمه میری اونجا عصبانی میشه
وین: اون هیچوقت بفکر خودش نبوده.. وقتشه یکی بفکر اون باشه... من دیگه میرم
وین به همه نگاهی میندازه و لبخند آرومی میزنه.. برمیگرده که بره
تاپ محکم بغلش میکنه
تاپ: مواظب خودت باش وین
وین: مواظبم.. برمیگردم.. ولی با برایت
مایک: بهتره ماهم بریم
گاس و تاپ با نگرانی بهشون نگا میکنن
.................
صدای در

تاپ: شما؟.. هی گاس این کیه؟
گاس: پسره است دیگه.. درو باز کن
تاپ: هان؟
گاس: بزا بیاد تو
بعد چند دقیقه فرانک میاد تو
گاس: هی.. سلام..چیزی شده؟
فرانک: سلام.. ببخشید ...
فرانک به اطراف نگا میکنه
فرانک: دریک اینجا نیست؟
تاپ و گاس بهم نگا میکنن
گاس : بیا تو ...بشین
فرانک میره جلوتر و رو کاناپه میشین
..................

نیم ساعته که زیر پل منتظره....
یهو یه ماشین مشکی روبه روش میاد و می ایسته دوتا مرد با لباس مشکی از تو ماشین میان بیرون وبه طرفش میرن.. مدام اطرافو چک میکنن و با بیسیم حرف میزنن
درو باز میکنن وچشمای وینو میبندن و میبرنش تو ماشین
مایک: تای به اداره خبر دادی؟
تای به مایک نگا میکنه
تای: فعلا نه..
مایک: اگه چیزی بشه؟
تای: به بچه ها گفتم .. چند نفر از همکارام.. که بیان
مایک نفس عمیقی میکشه.
مایک: خوبه
تای: بهتره دنبال ماشین بریم
...............

فرانک: اون گفت بیام اینجا.. ولی خودش رفته؟ کجا رفته؟
فرانک بلند میشه و میخواد به دریک زنگ بزنه
گاس: هی.. بشین
فرانک: میخوام بدونم کجاس.. میرم پیشش
تاپ گوشیو از فرانک میگیره....
فرانک با تعجب بهش نگا میکنه
تاپ سرشو تکون میده و گوشیو میزاره رو میز
تاپ: بهتره سه تامون خونسرد باشیم.. خب؟
گاس: دعا کنیم چیزی نشه.. فعلا این مهمه
فرانک با تعجب بهشون نگا میکنه
فرانک: قراره چی بشه؟ میشه بهم بگید اینجا چه خبره ؟ کجا رفتن؟
گاس و تاپ بهم نگا میکنن و نفس عمیقی میکشن
....................

Im here for youWhere stories live. Discover now