Part 3

409 69 11
                                    

برایت با عجله از رو دیوار وارد حیاط میشه.
.یهو چشمش به وین میافته که تو حیاط نشسته

برایت: هیی
وین یهو از جاش میپره و سرشو بلند میکنه ...... وین:لعنتتتت ...ترسیدم.. اینجا چه غلطی میکنی...هوفففففف

برایت: این وقت شب این بیرون داری چیکار میکنی؟

وین: اینو من باید بپرسم .. مگه دزدی اینجوری میای تو خونه ؟لعنتی قلبم وایساد

برایت: یه سایه تو حیاط دیدم

وین: خب که چی؟

برایت: فکر کردم..

وین: فکر کردی قراره منو بکشن؟..خدای من شماها چتونه؟

وین با اخم سرشو میندازه پایین و دوباره رو صندلی میشینه

وین: لعنتی

برایت: ببخشید

بعد چند دقیقه سکوت..وین ابروشو بالا میندازه و یه نیم نگا به برایت میندازه

وین: خوابم نمیبرد.... اومدم هوا بخورم...

وین سرشو برمیگردونه

وین: داری کم کم جالب میشی

وین به قیافه برایت نگا میکنه و نیشخند میزنه
...............
وین: ولی بهتره مواظب باشی.. هر سایه ای و دیدی زود ری اکشن نشون نده.. گاهی وقتا من تو حیاط ....ول کن اصلا اینچیزا رو چرا به تو میگم...

برایت نفس بلندی میکشه و رو زمین میشینه.. به خودش نگا میکنه که اونقد با عجله بیرون اومده که جز زیرپوش و شلوار چیزی تنش نیست..
برایت تو ذهنش:چی باعث شد من این شغلو قبول کنم.. نصف شبی اینجا چه غلطی میکنم..

تو افکارش غرقه که یهو ..

وین: هی .. ناامید شدی ؟

برایت چیزی نمیگه
چند دیقه هر دوشون ساکت میشن..وین به ستاره ها خیره میشه و نفس عمیقی میکشه..

وین: فکر کنم زندگی اونقدرام که فکر میکردم راحت نیست..اونروز ...واقعا ترسیده بودم چون احساس تنهایی میکردم .. بعضی آدما میترسوننت چون از تنهاییت سو استفاده میکنن.وقتی کسی کنارت نیست حتی خودتم از سایه خودت میترسی..و این چیز بدیه.... اونروز چیزی که منو ترسوند اون مرد نبود تنهاییم بود ..وحشت کردم چون کسی کنارم نبود...........بعضیا دوست دارن ...اونقدر که دوست داشتنشون زخمیت میکنه.. عذابت میده.. ما همه دنبال کسایی میریم که دوسشون داریم حتی اگه زخمیمونم کنن بازم کنارشون میمونیم.. نمیدونم چرا ولی همیشه اینجوری بوده...

وین به برایت نگاه میکنه
وین:فنای منم اینجورین.. درسته خیلیاشونو از نزدیک ندیدم ولی دوستم دارن..درسته خیلیا زیاده روی میکنن ولی میدونم دوستم دارن .. منم دوسشون دارم.. نمیخوام ازشون آدمای ترسناکی بسازید..و نمیخوام بعضی چیزا رو الکی بزرگش کنید.. وقتی این شغلو انتخاب کردم خودم اینچیزا رو میدونستم..

Im here for youDonde viven las historias. Descúbrelo ahora