UFAHF.PRT50

8.7K 1.2K 983
                                    

همزمان با پیاده شدنشون از ماشین مچ دستش توسط انگشت های قوی آیدلش اسیر شد و لحظه بعد جونگکوک دقیقا مثل یه جوجه اردکی که سعی داره بدوه پشت سر تهیونگ کشیده میشد...فاک چرا اینهمه قدم هاش بلند بود؟

_یااا دستم!

با مظلوم ترین حالت ممکن نالید و وقتی تهیونگ اهمیت نداد لباش به سمت پایین متمایل شدن...با زوووور جلوی خودش رو گرفت که سرش جیغ جیغ نکنه و همچنان متمدنانه رفتار کنه.

وقتی سوار آسانسور شدن هنوز مچ دستش اسیر بود، زیر چشمی نگاهی به مرد کنارش انداخت و بعد از قورت دادن آب دهنش، برای نجات بوت عزیزش در واپسین لحظات تقلا کرد.

_ته منظوری نداشتم...ازم ناراحت نباش!

و بعله...این جمله رو برای بار هزارم تکرار کرد و خودشم از تقلایی که کرده بود پوکر شد...چرا نمیتونست حرف دیگه ای بزنه؟

_ناراحت نیستم!

تهیونگ با نیشخند ترسناکی که نشون میداد « قراره پارت کنم» گفت و پسر کوچکتر آهی کشید.

_ضایعس که ناراحتی!...عصبی هم هستی!

یه تای ابروی مردبزرگتر بالا رفت و با نگاهی به جونگکوک، باعث شد اون توی خودش جمع بشه...یه لحظه حس کرد لخت جلوش ایستاده!

_باید باور کنم خودت از قصد اینو نگفتی؟

جونگکوک چند تا پلک گیج شده زد و بعد لباش رو بیرون داد...محض رضای فاک چرا کمی کیوت بازیاش جلوی تهیونگ جواب نمی‌داد!

_آخه حرص میخوری کیوت میشدی...خودتم کم منو حرص نمیدیا...یادته سری پیش گفتی از حرص دادنم لذت میبری؟

آخر حرفش رو طلبکارطور زد و باعث شد مردبزرگتر از این تغییر مود یهوییش تک خنده بلندی بکنه.

_دیگه شروع کردی...باید تا تهشم بری بیب!

با توقف آسانسور ازش خارج شدن و جونگکوک خدا رو شکر میکرد که آیدل ها یه آسانسور مخفی دارن وگرنه ممکن بود پدرش رو تا این مدت هزار بار میدید!

«پدر کجایی که پسرت داره می‌ره بده...دقیقا چند طبقه بالا سرت»

یه جونگکوک منحرف تو نیم کره راست مغزش در حالی که سر جاش لم زده بود با چشمای خمار شده گفت و خودش برای چند لحظه از این فکر لب هاش خط شدن!

رمز در خونه تهیونگ زده شد و لحظه بعد با شوت شدنش داخل خونه سریع کفشاش رو درآورد و تهیونگ وقتی درو پشت سرشون بست با ندیدن هیچ اثری از جئون جونگکوک لب هاش رو داخل دهنش برد تا نخنده!

اون بچه خیلی لعنتی بود!

الان از دست آقا گرگه قایم شده مثلا؟

کفش هاش رو با سرپایی های جلوی در عوض کرد و وقتی داخل پذیرایی شد تونست موهای لختش رو پشت کاناپه ببینه...انگار خوب نتونسته بود قایم بشه، نیشخندی روی لبش شکل گرفت و برای تفریح خودش رو زد به ندیدن.

Ugly fan & Hot fucker_vk Where stories live. Discover now