ugly fan and hot fucker6

8K 1.3K 97
                                    

ماسکش رو تنظیم کرد و با توقف آسانسور آخرین نگاه رو به

خودش انداخت و ازش خارج شد!

به عبارتی حس میکرد قلبش داره تو ناخوناش میزنه و هر لحظه

امکان داشت مسیری که اومده بود رو برگرده...از ته دلش واقعا

ندادن اون شماره رو به هر چیزی حتی مرگ ترجیح میداد ولی

خب...الان تو فصلی از سال میگذشت که رو به سردی بود و

جونگکوک واقعا نمیخواست بیرون از خونه منجمد بشه!

با دیدن باز بودن در واحد تهیونگ ابروهاش بالا پرید...مطمئن

بود نامجون همین طبقه پیاده شد و در همین واحد رو باز کرد!

شاید...شاید تهیونگ بیرون رفته و بستن در خونش رو فراموش

کرده!

یعنی در اون حد خوش شانس بود؟

تقه ای به در خونه زد و همزمان یک قدم داخل گذاشت

_آقای کیم...رانندتون هستم!

بعد از زدن حرفش چشماش کمی گرد شد و برای شنیدن هر

صدایی گوشاش رو تیز کرد اما هیچ جوابی نگرفت!

کم کم نیشش شل شد...فقط کافی بود سریع بره تو خونه و اون

لباس زیر کوفتی رو برداره و فرار کنه...خب شاید ماهیت کار

دزدی بود ولی خب در اصل نبود...اون شورت توری برای جونگکوک

بود!

چند قدم سریع داخل خونه گذاشت...قلبش دیگه حتی نمیزد و

اگه جونگکوک قصد داشت که رو راست باشه مثانش پر شده بود!

هنوز داخل پذیرایی نشده بود که دستی درست از پشت روی

دهنش قرار گرفت و وقتی چشمای جونگکوک درشت شد چیز

محکمی به سرش اصابت کرد...یه چیز مثل گلدون؟

اون دست ها سریع ولش کردن و همزمان صدای دخترونه ای بلند

شد

_خیلی محکم زدیش!

جونگکوک چند تا پلک نامفهوم زد و وقتی حس کرد مایع گرمی از

سرش سرازیر شده دستش رو روش کشید و با دیدن قرمزی

دستاش رنگش پرید

_خ..خوووون!

داد زد و با حرص به سمت اون دوتا دختر ترسیده قدم برداشت

_وحشیا چتونه...من هنوز برای مردن جوونم!

دوتا دختر که گرم کن زرشکی رنگی به تن داشتن و موهاشون رو

بالا سرشون گرد بسته بودن و در حد انفجار چاق بودن

چشماشون گرد شد و با تعجب به هم نگاه کردن

Ugly fan & Hot fucker_vk Onde histórias criam vida. Descubra agora