ugly fan& hot fucker.prt9

7.9K 1.2K 261
                                    


"درسته...درسته...درسته جونگکوک این یه خوابه و وقتی چشمات

رو باز کنی به دنیای واقعی خودت برمیگردی پسر"

چشماش رو باز کرد و با دیدن خونه همسایش و اینکه هنوز تو

اون مکان نه چندان جالبه اشک تو چشماش حلقه زد!

مثل یه برّه کوچولو بین سه تا گرگ به شدت کثیف افتاده بود!

روی کاناپه ای که خود سهون روش رو خلوت کرده بود بیشتر

مچاله شد و به دوتا پسری که داشتن فوتبال نگاه میکردن و

همزمان آشغال تخمه هاشون رو  از دهنشون به بیرون شوت

میکردن خیره شد!

واقعا فکر میکرد آدمی که شلوار نخی و عینک ته استکانی میزنه

باید خونه ای تمیز و مرتب داشته باشه و لعنت بهش که این

جهنمی که توش بود فقط یه گربه مرده کم داشت!

زمین پر از آشغال و ظرف غذاهای چینی بود!

لبش به سمت پایین متمایل شد...همیشه از کثیفی متنفر بود!

حس میکرد بدنش کم کم داره خارشک میگیره و پوستش ممکن

هر لحظه از کثیفی زیاد این خونه ملتهب بشه!

_جونگکوک شی...چرا آبمیوتون رو نمیخورید؟

وقتی سهون از اتاق خارج شد گفت و باعث شد دهن پسر

کوچکتر چند بار بدون هدف باز و بسته بشه!

خب پیراهن بافت کرمی رنگی که یقه بازی داشت و سینه ستبرش

رو به نمایش میذاشت به علاوه شلوار آزاد مشکی رنگی که

پوشیده بود با موهایی که رو چشم هاش ریخته بود زیادی

جذاب بود!

سیبک گلوی جونگکوک ناخواسته بالا پایین شد...اون واقعا خدا بود؟

سهون که متوجه نگاه شوکه و خیره جونگکوک شده بود تک خنده

ای کرد

_لابد خیلی شوکه شدید که این خونه کمی(با دیدن ابروهای

پسر کوچکتر که بالا رفت نیشش بیشتر باز شد)..خب کمی

بیشتر از کمی شلوغه!

جونگکوک آهی کشید و سری به نشونه مثبت تکون داد و وقتی

نگاهش به آب‌میوه جلوروش افتاد چشماش برای بار هزارم

بسته شد...لیوانی که براش آورده بودن انگار قبلا به مدت یک

ماه دندونای مصنوعی یه پیرزنی رو توش انداخته باشن کدر و

کثیف بود و یه بوی نامتعارف میداد!

Ugly fan & Hot fucker_vk Where stories live. Discover now