ugly fan & hot fucker.prt24

9.4K 1.4K 574
                                    

جونگکوک نمیدونست چه رفتاری باید کنه، برای اولین بار تو همچین شرایطی قرار گرفته بود.
اولین بار بود که حس میکرد باید پا پس بکشه ولی نمیتونست...اولین بار بود که میدید تهیونگ انگار که اصلا وجود نداشته باشه به سمت پسر دم پارکینگ دویده بود و هر لحظه ازش دور تر میشد ولی نمیتونست قدم از قدم برداره.
"فقط کافیه پارک چیمین رو ببینه تا تو رو یادش بره"
صدای سوهیون تو گوشاش پیچید، درسته!
تقصیر تهیونگ نبود، جونگکوک انقدر خودش رو غرق کرده بود که حالا حس میکرد گم شده.
مگه این تمام چیزی نبود که میخواست؟
بغضش رو قورت داد و سوار ماشین تهیونگ شد و بعد از پارک کردنش سوییچ رو بیرون کشید.
از ماشین خارج شد و سرش رو با غرور بالا گرفت، نمیخواست مثل یه حسود بخت برگشته رفتار کنه...در هر صورت بچه که نبود!
با قدمای بلندی سمت خروجی پارکینگ رفت، ناخواسته لبخند کمرنگی رو لبش نشست.
تهیونگ از هزار فرسخی هم قابل شناسایی بود.
لبش رو روی زبونش کشید و فقط کافی بود چند قدم جلو تر بره تا با دیدن آدم روبه روی آیدلش نفس تو سینه کوچیکش حبس بشه.
دستش رو تو جیب کاپشنش فرو کرد و بدون اینکه خودش متوجه باشه سرش تو یقه کاپشنش فرو رفت.
فشار دستای یخ کردش به سوییچ تو دستش بیشتر شد...نمیدونست اینهمه حس بد از کجا داشت به سمتش میومد.
نفسش رو بیرون داد و سعی کرد عادی باشه...خالا که اتفاقی نیافتاده بود!
وقتی پشت سر تهیونگ ایستاد تونست تیکه ای از حرف جیمین رو بشنوه
_دلم برات تنگ شده بود ته ته.
سیبک گلوی پسر کوچکتر جابه جا شد...فقط امیدوار بود وقتی سوویچ رو به دست تهیونگ میده دستای مردونش رو دور مچش حس کنه...دوست داشت تهیونگ بهش اجازه نده که این وقت شب تنهایی بره خونه...احمق بود نه؟
با انگشتای کشیدن به شونه تهیونگ زد و فقط کافی بود که مرد بزرگتر سمتش برگرده تا بدون هیچ حرفی همونطور که سرش پایین بود سوییچ رو تو بغل تهیونگ بندازه و تقریبا مثل همیشه با پاهای کوتاهش فرار کنه‌.
نمیخواست به تهیونگ نگاه کنه...میخواست تصویر تهیونگی که فقط اونو میخواست تو ذهنش بمونه...تهیونگی که مست بود و دنبالش راه میافتاد.
وقتی چند قدم دور شد و صدایی از پشت سرش نشنید حس کرد قلبش داره کند میزنه...بازم مثل احمقا رفتار کرده بود.
دستش رو تو موهاش فرو برد و وقتی به سر خیابون رسید سریع یه تاکسی گرفت.

_______________________

تهیونگ نمیدونست چطور باید رفتار کنه، جیمین روبه روش نشسته بود و مرد بزرگتر برای اولین بار تو زندگیش جوری دست و پا چلفتی شده بود که دلش میخواست خودش رو از پنجره پرت کنه.
چشمای کشیده و خوشگل جیمین تو محوطه خونه چرخید، لبای صورتی و قلوه ایش به لبخند آرومی باز شدن
_خونه قشنگی داری ته.
"ته.ته.ته.ته"
دلش برای اینجور صدا شدن توسط آدم روبه روش تنگ شده بود، نگاهش رو از جیمین گرفت و به قهوه تو دستش داد و همزمان تو جاش تکیه زد
_چی شد برگشتی؟
بی ربط پرسید و توجه جیمین سمتش جلب شد و کمی رو میز جلوش برای برداشتن فنجونش خم شد
_این سری اومدم که بمونم.
یه تای ابروی تهیونگ بالا پرید...باید اعتراف میکرد که خوشحال شده بود.
_جدی؟
پسر کوچکتر نیشخندی زد
_آره...من کلی برنامه برای آیندم دارم ته.
اگه میتونست الان میگفت کلی برنامه برای تو هم دارم ولی تصمیم گرفت سکوت کنه‌.
جیمین تهیونگ رو مثل کف دستش میشناخت پس خوب بلد بود چطور به موم تو دستش شکل بده‌.
قلوپی از قهوش رو مزه کرد
_اون پسر کی بود؟
تهیونگ که داشت موندن جیمین رو تحلیل میکرد با این حرف ابروهاش بالا پرید
_رانندم.
زیرلب زمزمه کرد، اگه میتونست اعتراف کنه باید میگفت الان یهو یاد جونگکوک افتاد...چطور فراموشش کرده بود؟...پیاده رفته بود خونه؟
ناخواسته چشماش به سمت ساعت کشیده شد و با دیدن عقربه فلزی که ساعت 12 شب رو نشون میداد آهی کشید...تقریبا نیمه شب بود.
_ بامزه بود.
جیمین بعد از سری که به نشونه فهمیدن تکون داد گفت، هر چند نظر اصلیش یک کلمه بود"زشت"
تهیونگ لبخند کجی بزنه
_آره‌...خیلی هم خنگه.
پسر کوچکتر سعی کرد به برقی که چشمای تهیونگ حین حرف زدن راجب جونگکوک زد رو نادیده بگیره.
_تا اونجایی که یادمه از آدمای خنگ متنفر بودی.
تهیونگ با شنیدن حرف جیمین تک خنده ای کرد و شونه ای با بی خیالی بالا انداخت
_هنوزم میاد.
_خوبه.
زیر لب زمزمه کرد...چی بهتر از اینکه تهیونگ عوض نشده بود؟
فنجون نصفه قهوش رو روی میز گذاشت و از جاش بلند شد، به کت چرمش که روی دسته مبل رها شده بود چنگ زد
_من دیگه میرم ته.
تهیونگ سریع از جاش بلند شد و دستی پشت گردنش کشید
_بیا بیشتر همو ببینیم.
جیمین چشمکی زد
_البته.

Ugly fan & Hot fucker_vk Where stories live. Discover now