ugly fan and hot fucker.18

8.2K 1.3K 76
                                    

                         "بلندترین تپه دنیا"     

            
جونگکوک میدونست که قراره تا چه حد ناامید بشه ولی این کاری بود که باهاش پول درمیاورد و اگه کمی وضعیت مالی خوبی داشت و اگه اون مشاور بهش زنگ نمیزد مطمئنا الان دیگه توی اون ماشین منتظر کیم تهیونگ نبود.
با باز شدن در ون حس کرد قلبش هوری ریخت و نفسش بند اومد.
وقتی بوی عطر تهیونگ توی مشامش پیچید زیر لب سلام کرد و تهیونگ هم بی تفاوت جوابش رو داد.
_چطوری جونگکوک شی؟
نامجون با لبخند دندون نمایی پرسید و جونگکوک بعد از روشن کردن ماشین با چشمای جمع شده ای جوابش رو داد
_خوبم ممنون.
_اوه دندونات....
_بهم میاد؟
جونگکوک با لبخند دندونمایی پرسید و جای اینکه از نامجون جواب بگیره غرولند تهیونگ تو گوشش پیچید
_نمیخوای راه بیافتی آقای جئون؟
جونگکوک با دستپاچگی سریع پاش رو روی پدال گاز فشرد.
تهیونگ بدون توجه به تکون های متاسف سر نامجون و نوچ نوچ کردناش چشماش رو بست...اون بچه خوشگل و کیوت بود.
هر چند میتونست سنگینی نگاهی رو روی خودش حس کنه ولی ترجیح میداد چشماش بسته باشه تا جونگکوک با خیالی راحت به دید زدنش ادامه بده.
البته که کیم تهیونگ تیز ترین آدم روی کره زمین بود چرا که جونگکوک با نگاهی مثل نگاهه یه پاپی مظلوم از آینه جلو هر چند لحظه یه بار جوری به تهیونگ نگاه میکرد که واقعا خدا رو بابت خواب بودن آیدلش شکر میکرد...واقعا چرا نمیتونست چشماش رو کنترل کنه؟
خب لعنت بهش!...موهاش زیادی به چهره همیشه بی تفاوتش میومد و انقدر جذاب شده بود که واقعا قلبش داشت میمرد.
جلوی کمپانی توقف کرد و لحظه بعد کیم تهیونگ مثل یه آیدل نمونه در برابر خبرنگارایی که جلوی کمپانی ایستاده بودن ظاهر شد و بعد از گذشتن از بینشون،داخل کمپانی شد و جواب دادن به سوالات کامبک رو به عهده نامجون گذشت.
جونگکوک با دیدن نامجون بیچاره که سعی در جواب دادن کلی به سوالات داشت  برای اخلاق گند تهیونگ احساس تاسف کرد...واقعا خجالت آور بود.
ماشین رو به داخل پارکینگ هدایت کرد و با لامپی که بالا سرش روشن شد از ماشین پیاده شد...میدونست اگه تهیونگ برگرده و ببینه جونگکوک نیست مجازاتش میکنه ولی خب این کار براش حکم حیاتی داشت...جونگکوک کنجکاو شده بود.

_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"

دستش رو تو جیب شلوار جینش فرو کرد و جوری داخل کمپانی شد که هر کس نگاه میکرد فکر میکرد کارآموزه چون اون غرور خاص و موهای قرمز مخصوص کارآموزای جو گیر بود.
داخل آسانسور شد و بعد از زدن کارت شناسایی که نشون میداد عضوی از اون کمپانیه روی مرورگر آسانسور در ها بسته شدن و پسر کوچکتر ذوق زده به اطرافش نگاه کرد...اینکه به عنوان راننده یه آیدل میتونست کمی به فضولی هاش برسه واقعا عالی بود.
وقتی به طبقه اول رسید از آسانسور خارج شد و گوش هاش تکون ریزی خوردن...فقط کافی بود صداها رو دنبال میکرد‌؟
به راهرویی که صدای ضعیفی از آهنگ رو به گوش میرسوند رفت و در اولین اتاق رو باز کرد.
تقریبا گند زده بود چون گروهی دختر داشتن میرقصیدن...البته الان با دیدن بکهیون متوقف شده بودن و متعجب نگاش میکردن.
جونگکوک سریع تعظیم نود درجه ای کرد
_ببخشید...اشتباه اومدم انگار.
و بعد سریع جیم زد بیرون...واقعا به خودش افتخار میکرد که توانایی نم پس ندادن در شرایط حساس رو داشت،البته اگه از سکسش با تهیونگ چشم پوشی میکرد.
_جونگکوک؟
با شنیدن صدای آشنایی به سمت صدا برگشت و با دیدن سهون چشماش گرد شد
_سهون شی.‌‌..اینجا چیکار میکنی؟
جونگکوک در حالی که دهنش باز مونده بود پرسید و باعث شد پسر بزرگتر دستی به پشت گردنش بکشه و با تردید جواب داد.
_خب‌...اومممم..من آهنگسازم.
ابروهای بالا رفته جونگکوک باعث شد نیشش رو باز کنه ،وقتی جونگکوک انگار که در حال دیدن یه نمونه انقراض شده باشه دورش چرخ زد مردمک چشماش به دنبال پسر ریزجثه کشیده شد و در آخر وقتی روبه روش ایستاد چشماش رو گرد کرد
_تو...تو آهنگ سازی؟...تو خودت گفتی که دانشجویی.
جونگکوک که بدجور شوکه شده بود گفت و سهون سعی کرد توضیح بده
_من وقتی پونزده سالم بود برای کمپانی اودیشن دادم و الانم در کنار کارم درسمم ادامه میدم.
_اووووو.
جونگکوک با دهنی که به شکل o باز مونده بود گفت و بعد از چند ثانیه سکوت جیغ زد
_وای تو خیلی جذابی سهون شی‌‌‌‌....من روت کراش زدم.
_ریلی؟...تو هم خیلی کیوتی بیا با هم ازدواج کنیم.
سهون با خنده گفت و قبل از باز شدن دهن جونگکوک صدایی از پشت سرش بلند شد
_جونگکوک..تو اینجا چیکار میکنی؟
پسر ریزجثه به سمت صدا برگشت هر چند میدونست چه کسی پشت سرش قرار داره.
تهیونگ با بی تفاوتی تمام نیم نگاهی به سهون انداخت و وقتی از کنارش رد شد به جونگکوک دستور داد
_دنبالم بیا.
جونگکوک سریع تعظیم نود درجه ای به سهون رفت و در برابر نگاه متعجب سهون پشت سر تهیونگ راه افتاد و سعی کرد توضیح بده
_آقای کیم من کمی حس کردم که ممکن کار شما طول بکشه و خواستم....
_حرف نزن.
تهیونگ با لحن بی حوصله ای گفت و لب های پسر کوچکتر تا جایی که سفید بشن روی هم فشرده شد.
تا وقتی به ماشین برسن هیچکدوم حرفی نزدن و وقتی هم داخل ون شدن تهیونگ بهش گفت که نامجون قرار نیست بیاد و طبق معمول جونگکوک بدون پرسیدن سوال اضافه ای راه افتاد.
همه چی در سکوت پیش میرفت ولی جونگکوک میتونست حس کنه که یه چیزی درست نیست.
البته با حرفی که تهیونگ به زبون آورد اطمینان پیدا کرد که آیدلش تبدیل به هیولا شده.
_تو خیلی زشتی جئون!
کیم تهیونگ تاپ آیدل معروف کره....کسی که جونگکوک تا چشمش رو باز کرد عاشقش شد از آینه جلو ماشین به چشماش زل زد و با بی تفاوتی تمام این جمله رو تو صورتش کوبوند!
جونگکوک با بغض دنده رو عوض کرد و با لحنی که سعی میکرد نلرزه گفت
_ببخشید!
_البته میتونی جذاب باشی
_چطوری؟
خیلی سریع پرسید وتهیونگ  پوزخند ترسناکی زد تو جاش تکیه داد و در مقابل نگاه ذوق زده جونگکوک با سردی زمزمه کرد
_اگه بزنی کنار و اجازه بدی یه دل سیر کتکت بزنم... اون زخما میتونه جذابت کنه!
و لحظه بعد جونگکوک به معنای واقعی کلمه قفل کرده بود.
_چ...چون زشتم میخوای منو بکشی؟
جونگکوک با چشمایی که حالا از اشک برق میزد پرسید و تهیونگ بدون عوض کردن حالتش با همون لحنی که رعشه به تن کوک مینداخت گفت
_قرار نیست بمیری...فقط قرار خوشگل بشی بیب.
_چرا اونوقت؟
_چون بعدش با پای خودت بری استعفانامت رو امضا کنی.
جونگکوک با شنیدن حرف تهیونگ همه  بغض و اشک و گریش یادش رفت و لحظه بعد صدای خنده قشنگش تو گوش آیدلش پیچید
_حتی اگه کتکمم بزنی استعفا نمیدم میدونی چرا؟...چون تا چند ماه بهم کاری داده نمیشه.
_منم نمیتونم اخراجت کنم.
تهیونگ با کلافگی گفت...جونگکوک میتونست حدس بزنه که چرا تهیونگ میخواد یه طوری از شرش خلاص شه چون این خیلی واضح بود...حتی یکی از قوانین اصلی سازمان خودشونم این بود که نباید به کسی که براش کار میکنی احساسات شخصی داشته باشی،رییس سادش اگه میفهمید کوک فن تهیونگ بوده و حتی باهاش رابطه داشته درجا اخراجش میکرد و جونگکوک حتی نمیخواست به اینجور چیزا فکر کنه.
_پس مجبوریم همو تحمل کنیم.
پسرک راننده با لحنی که حالا کمی ترسیده تر به نظر میرسید گفت و تهیونگ پوفی کشید.
_اوه  نامجون شی داره زنگ میزنه.
پشت فرمون با ابروهای بالا رفته گفت و تا خواست جواب بده تهیونگ دستور داد
_گوشیت رو خاموش کن.
وقتی ابروهای جونگکوک بالا رفت ادامه داد
_ما باهم دیگه قرارداد بستیم...یادته؟
پسر مو قرمز پوفی کشید...میدونست قرار براش دردسر بشه ولی گوشیش رو خاموش کرد و روی داشبورد انداخت
_خب..کجا بریم؟
_هر جا...فقط ساکت باشه.
جونگکوک همونطور که زبونش رو گوشه لبش نگه داشته بود و حین رانندگی داشت فکر میکرد  بشکنی تو هوا زد
_فهمیدم...یه جایی رو میشناسم.
البته که تهیونگ با شنیدن این حرف راننده کوچولوش باید ترس برش میداشت ولی سعی کرد خوشبین باشه.

Ugly fan & Hot fucker_vk Where stories live. Discover now