ugly fan and hot fucker.28 vk

8.1K 1.3K 210
                                    


با ترس به دستاش که بالا سرش بسته شده بودن نگاه کرد و آب دهنش رو صدا دار قورت داد
_هی بیبی بوی!
چشماش گرد شدن و با تعجب سرش رو به سمت صدا چرخوند و با دیدن تهیونگ که با بالا تنه برهنه و شلاقی که تو دستش داشت گوشه اتاق ایستاده بود و خیلی ترسناک داشت بهش نگاه میکرد آب دهنش رو قورت داد.
زیپ شلوارش باز بود و V لاین شکمش رو به نمایش میذاشت.
آب دهنش رو محکم تر از سری پیش قورت داد
_ت..تهیونگ شی من اینجا چیکار میکنم؟..چ..چرا م..منو بستی؟
حرکتی به دست و پاهای بسته شدش داد و ناله ای از درد کرد
تهیونگ پوزخند ترسناکی زد و ضربه صداداری با شلاقش به روی زمین زد و چهارستون بدن پسری که روی تخت بسته شده بود لرزید‌.
_فکر کردی کی هستی بیب؟...میری بوتت رو برای بقیه تکون میدی؟
_ب..بخدا من بوتمو برای کسی تکون ندادم.
_خفه شو!
تهیونگ داد کشید و وقتی بالا سرش رسید شلاغش رو بالا برد و جیغ جونگ کوک بلند شد
_بخدا من بوتم فقط برای توعه!
و شلاقی که روی بدنش فرود اومد و باعث شد چشماش گرد بشه
_من دردی حس نکردم چرا؟
چند تا پلک گیج زد و یهو به همه جا که انگار متوقف شده بود نگاه کرد....داشت خواب میدید؟
فاااااک این چه وضعش بود عاخه‌؟
چشماش رو بست و سعی کرد خودشو از خواب بیدار کنه.
_یااااااا کوووووک!
با صدای جیغ مانندی چشماش باز شد و نفس عمیقی کشید و سریع تو جاش نشست.
قلبش تو حلقش میزد و به وضوح عرق کرده بود‌.
دستی به پشت گردن خیسش کشید و نفسش رو با وحشت بیرون داد.
_فاک...این دیگه چه کوفتی بود؟
_هی کوک رییست داره زنگ میزنه.
خواهرش که با دیدن عکس العمل عجیب برادرش کمی ترسیده بود موبایل رو تقریبا تو بغلش پرت کرد و از اتاق خارج شد.
دستی به صورتش کشید و انگار که هنوز تو شوک باشه چند تا پلک گیج زد و به اسکرین گوشیش نگاه کرد...خب الان باید چیکار میکرد؟
اوه...باید تماسو وصل میکرد!
سریع دستش رو روی دکمه سبز رنگ گذاشت و کشید، فقط کافی بود صدای رییسش تو گوشش بپیجه که کل خواب از سرش بپره و با ترس به ساعت نگاه کنه.
_هی کوک کجایی؟
خودشو از تخت پرت کرد پایین و بدون اینکه لباس خواب آلبالویی رنگش رو عوض کنه تقریبا جیغ کشید
_دارم میام رییس...تا پنج دقیقه دیگه اونجاااام.
سریع کاپشن بزرگ و بلند مشکی رنگشو تنش کرد و بعد برداشتن سوییچ و کیف پولش بدون توجه به صدای مادرش که میگفت"بیا صبحانتو بخور و بعد برو" خودشو از خونه شوت کرد بیرون.
سریع سوار ماشینش شد و پاش رو روی پدال گاز فشرد ولی خب دقیقا مثل این بود که روی یه لاک پشت بشینی و ازش بخوای با سرعت 200 کیلومتر در ساعت حرکت کنه!
آه کلافه ای کشید و ادای گریه کردن درآورد‌....واقعا فاک به این شاااانس چرا خواب مونده بود؟

___________________________

هوسوک دقیقا نمیدونست چطور خندش رو کنترل کنه چون فاک اون جونگ کوکی که با چشمای پف کرده و شلوار آلبالویی و کاپشن ده برابر خودش داشت به سمتشون میدوید زیادی کیوت و در عین حال خنده دار بود.
_خواب مونده بودی؟
با خنده پرسید و چشم غره غلیظی از طرف رانندش دریافت کرد.
_نه خیر رییس‌...ببخشید کمی دیر شد.
سریع سوار ماشین شد و با این کارش به مرد بزرگ تر فهموند که بهتره هر چه سریعتر سوار بشه و خب هوسوک هم همین کارو کرد.
برخلاف همیشه درست صندلی کنارش نشست و بدون توجه به نگاه متعجب جونگ کوک کمربند ایمنیش رو بست.
_راه بیافت دیگه!
پسر پشت فرمون پوفی کشید و وقتی ماشین رو روشن کرد پاش رو روی پدال گاز فشرد.
_کوک بابت دیروز باید ازت تشکر کنم..‌واقعا لطف بزرگی بهم...
_لطف نبود در برابرش پول گرفتم!
جونگ کوک بعد از خمیازه عمیقی که کشید گفت و هوسوک پوکر شده نگاهش کرد
_هر چی!..فکر نمیکردم قبول کنی دوست پسر یه پسر بشی!
_هووووم.
کوک با بی خیالی گفت و وقتی پشت چراغ قرمز قرارگرفتن آهی کشید...واقعا حوصله هوسوک رو نداشت و الان این چراغ قرمز کوفتی داشت چی‌میگفت؟
_میگم‌‌‌...اگه یه همچین شرایطی بازم برام پیش اومد میتونی برام انجامش بدی؟
هوسوک با لحن مضطربی پرسید و اخمای پسر پشت فرمون تو هم رفت
_نه اصلا!
جوری با جدیت گفت که هوسوک اگه هم میخواست نمیتونست مخالفتی کنه!
واقعا اون آدم با خودش چی فکر کرده بود؟‌..دیدن دوباره تهیونگ اونم پیش جیمین آخرین چیزی بود که کوک میخواست...حداقل نه الان که تازه بعدازاونهمه مدت تونسته بود یه ردی به اسم تهیونگ رو کمی از زندگیش کمرنگ کنه‌.

Ugly fan & Hot fucker_vk Where stories live. Discover now