هجده

495 166 321
                                    

سلام به همه، بلو صحبت میکنه

اول خیلی معذرت میخوام، خودم بیشتر از هرکسی متنفرم که بین آپ فاصله بیفته، چون نمیخوام داستان فراموش بشه ولی هم تحویل های آخر ترمم بود و هم کرونا :( 

هنوز یکم سرفه دارم اما در کل خوبم!

سعی کردم به همه کامنت ها جواب بدم اما اگه چیزی جا افتاده معذرت میخوام 💚

میتونید نظرتون رو توی کامنت یا آبی عمیق (deepblue_story) باهام به اشتراک بذارید

//

- بذار احمق باشم هیونگ

نگاه مرد مهربان شد. خیلی آروم از جا بلند شد و بین خودش و پسر فاصله انداخت. وسایل جونگین رو از روی میز برداشت و به نگاه ناامیدش توجهی نکرد: "فکرکنم بهتره بری خونه"

جونگین با لب های آویزون غر زد: "نمیخوام"

کیونگسو از بچه های لوس خوشش نمیومد. به نظرش دنیا اینجور ادم ها رو میبلعید. جوری میبلعید که حتی اثری ازشون باقی نمونه اما جونگین با موهایی که مرتب نبودن _اما نمیشد بگی نامرتب هستن_ و لب های آویزون یک جور متفاوتی زیبا به نظر میرسید. باعث میشد کیونگسو بخواد لبخند بزنه اما میدونست به محض لبخند زدن میبازه. نمیتونست جلوی یه پسربچه ببازه. جونگین رو به سمت در هدایت کرد و گفت: "فردا مدرسه داری"

جونگین جلوی در پا محکم کرد و به سمت صاحب خونه برگشت: "اما تو جوابم رو ندادی"

- قبلا جوابت رو دادم

- دوباره میخوای ردم کنی؟

گفت و غمگین ترین نگاه ممکن رو به مرد مورد علاقه اش کرد: "فکرمیکنی چقدر دوام بیاری؟ چقدر میتونی پسم بزنی هیونگ؟" دست کیونگسو رو گرفت و با شست پوستش رو نوازش کرد. داشت میمرد تا بیشتر از این داشته باشه اما نمیتونست خطر کنه. برای همین آخرین کلماتش رو زمزمه وار گفت: "فقط کافیه در رو باز کنی تا من رو ببینی..."

بعد وسوسه بوسیدن دست کیونگسو رو کنار زد و پشت در گم شد.

کیونگسو اجاق گاز رو خاموش کرد و بدون اینکه حتی یه لقمه غذا بخوره به اتاق خوابش رفت. خودش رو روی تختش انداخت و سعی کرد جوری نفس بکشه که فکرهاش مرتب بشن.

جونگین به طرز عجیبی توی استفاده از کلمات خوب بود. اعتماد به نفس داشت و معلوم بود که میدونه داره چیکار میکنه.

باید باهاش چیکار میکرد؟

آخرین رابطه جدیش مربوط به چند سال پیش بود. اون هم چون وقت کافی نداشت طرف مقابلش همیشه ناراضی بود و آخر سر از هم جدا شده بودن. بعد از اون جرئت نکرده بود کسی رو به صورت جدی وارد زندگیش کنه. رابطه هاش رو کوتاه مدت و عمدتا به شکل دوستی با منفعت نگه میداشت. باید با جونگین چیکار میکرد؟

papercutsDonde viven las historias. Descúbrelo ahora