چهل و چهار

125 56 67
                                    

روی نیمکت نشسته بود و به سالن خالی نگاه میکرد. در لحظه به این فکرافتاد که قلب اون خالی تره یا این سالن دلگیر؟ احساسی مثل خارج شدن روح از بدن داشت.

همه چیز خیلی سریع اما واضح داشت از جلوی چشم هاش میگذشت. از روزی که مچ جونگین رو روی کمرش قفل کرده بود تا اولین باری که توی اداره همراه دوست هاش دیده بودش. از زمانی که صبح ها روی میزش دونات و قهوه بود تا وقتی که خیلی اتفاقی همسایه ی روبه روییش شده بود.

از زمانی که وقت و بی وقت در خونه اش رو میزد تا زمانیکه... راستش از اینجا به بعد فقط کلی بغل و بوسه و خنده میدید. لوس شدن های جونگین که به هر بهانه ای خودش رو توی آغوشش می انداخت تا لبخندهای خودش که رنگ بهار گرفته بودن. برق چشم های جونگین وقتی کت و شلوارهای ستشون رو دیده بود و اولین سکسشون که ورای انتظار خوب بود.

وقتی بهش نگاه میکرد همه چیز رویایی بود. تک تک لحظاتی که جونگین رو بغل میکرد، می بوسید یا زمان هایی که با هم قدم میزدن یا غذا میخوردن. همه چیز خوب بود تا روزی که جنی خودکشی کرد. از اونجا به بعد همه چیز سیاه شد و روی دور تند رفت. اونقدر تند که سرگیجه گرفت.

چشم هاش رو بست و سرش رو بین دست هاش گرفت. نفهمید چقدر توی اون حالت موند اما وقتی کمرش رو راست کرد و صاف نشست متوجه شد که اکثر صندلی ها اشغال شدن.

سهون و مین آه به عنوان شاهد، پدر جونگین، معلم لی و معاون چو، مادر جنی و بقیه ای که نمیشناختشون. واقعا چه اهمیتی داشت؟ جز پسرک عزیزش وجود کی توی اون سالن دلگیر با سقف بلند اهمیت داشت؟

دقیقه ها مثل یه آدامس روی آسفالت داغ کش می اومدن و هرلحظه بی قرارترش میکردن. بالاخره جونگین اومد. با دست های بسته و لباس خاکی رنگ زشتی که توی بدنش لق میخورد.

مسخره بود اما اون لحظه با خودش فکرکرد احتمالا جونگین بابت پوشیدن این لباس های زشت ناراحته. بعد به خودش پوزخند زد. انگار هیچ مسئله ی ناراحت کننده ی دیگه ای این وسط وجود نداشت.

سردرگم و گیج بود. وکیل جونگین خیلی مطمئن بود اما چطور ممکن بود به عنوان یک افسرپلیس که ده ها پرونده ی مشابه دیده، نگران نباشه؟

قاضی نشست.

جونگین رنگ پریده مدام انگشت های سرد و لرزانش رو به پارچه ی شلوارش میکشید و به هیچ چیز جز میکروفون نگاه نمیکرد. فکر اینکه خانواده، دوست ها و هم مدرسه ای هاش داشتن همچین صحنه ای ازش میدیدن حالش رو بهم میزد. مینسوک هیونگ قبل از شروع جلسه بهش یه قرص آرام بخش داده بود اما انگار قرار نبود تاثیری داشته باشه.

- دادستان می تونید شروع کنید.

زن به آرامی از جا بلند شد و رو به قاضی گفت: "متهم و مقتول به همراه اوه سهون و با شهادت اولیای مدرسه و همکلاسی هاشون دوستان صمیمی بودن. طبق گزارش بازجویی، متهم اذعان داشته که مقتول به خونه اش رفت و آمد داشته و حتی باهمدیگه سفر هم رفتن. با اینحال بعد از خودکشی ناموفق کیم جنی با قطع کردن برق اتاقش در بیمارستان اون رو کشت. متهم خیلی واضح به قتل اعتراف کرده و با دلایل واهی سعی در تبرئه کردن خودش داره. بنابراین درخواست اشد مجازات رو دارم."

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jun 02 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

papercutsWhere stories live. Discover now