بیست و نه

240 78 38
                                    

سلام، بلو صحبت میکنه

اول از همه اینکه معذرت میخوام بخاطر تاخیر طولانی برای ادامه دادن داستان اما امیدوارم درک کنید که چه تجربه های وحشتناکی رو داشتیم. طبیعتا به عنوان انسانی که توی این جامعه زندگی میکنه با اون شرایط داستان نوشتن برام آخرین اولویت بود. 

خیلی بی برنامه و یک دفعه ای تصمیم گرفتم پارت بعدی رو آپ کنم. هنوز تحویل پروژه هام تمام نشده اما به محض تمام شدن سعی میکنم آپ ها مرتب بشه. 

معذرت میخوام و دوستتون دارم💚

*************************************

چند لحظه بعد وقتی بوق کشیده توی گوشش میخورد قسم خورد هربار به جونگین بگه چقدر دوستش داره فقط اگه سالم باشه.

- بله بفرمایید

- سلام، وقتتون بخیر... میتونم با کیم جونگین صحبت کنم؟

با استرس به زن گفت و لبش رو از داخل گاز گرفت. زن بعد از مکث کوتاهی گفت: "شما آقای...؟"

- کیونگسو... دو کیونگسو

- چند لحظه منتظر بمونید

چانیول با استرس به کیونگسو نگاه میکرد و میدید که سعی میکنه نفس های عمیق بکشه. فقط چند لحظه بعد که برای هردوی اون ها به اندازه یک ساعت گذشت، صدای پرانرژی جونگین توی گوشش پیچید: "هیونگ... هیونگ سلام"

کیونگسو نفسش رو خیلی آروم بیرون داد: "جونگین؟" و بعد تمام نگرانی ها مثل الکل روی دستمال پریدند و جای خودشون رو به عصبانیت غیرقابل درکی دادند. با صدایی که خشمش رو خیلی واضح نشون میداد غرید: "خونه ات نیستی... گوشیت رو جواب نمیدی و حتی به من خبر هم ندادی..." نفسی گرفت و قبل از اینکه جونگین فرصت توضیح دادن داشته باشه دوباره غرید: "چانیول کتک خورده و داغون به من زنگ میزنه که جونگین رو ببر یه جای امن و تو توی خونه ات نشستی بدون هیچ نگرانی؟ فکرنمیکنی باید یکم مسئولیت پذیر باشی؟"

قلب جونگین به تپش افتاد. اون نگرانش بود. خدایا... چقدر احمق شده بود که به نظرش این صدای کیونگسو سکسیه؟ چرا هیچوقت عادی نمیشد؟ نفس عمیقی کشید و کوتاه توضیح داد: "تنبیه شدم... پدرم گوشی و سوئیچم رو گرفت"

- چرا تنبیه شدی؟

کمی مکث کرد. نمیدونست باید دقیقا چی بگه. به بکهیون قول داده بود اما پیش خودش هم قسم خورده بود که تا حد ممکن به کیونگسو دروغ نگه: "من رفتم مون لایت تا بکهیون هیونگ بتونه پول هاش رو از اونجا خارج کنه، یه حساب جدید با اسم خودم باز کردم تا نتونن ردش رو بگیرن و اطلاعات شخصیم رو بهش دادم تا بتونه برای هرجایی که میخواد بلیت بخره"

چانیول همچنان منتظر به کیونگسو نگاه میکرد. کیونگسو توی سکوت کامل به حرف هاش گوش داد. اون واقعا پردردسر بود. شک داشت بدونه بخاطر یه آدم نه چندان آشنا با چه آدم های خطرناکی در افتاده.

papercutsWhere stories live. Discover now