بیست

523 162 189
                                    

نور خورشید زیبا بود‌. شکوفه های کوچک و تنک درخت ها زیبا بود. زمستان خیلی اروم و بی صدا در حال گذر بود و بوی ملایم بهار، زیبا بود.

موزیک ریتمیک اما اروم توی گوشش با قدم هاش هماهنگ بود و این هماهنگی زیبا بود.

ماشین ها توی ترافیک اهسته جلو میرفتن و نگاه کردن به ادم های منتظر زیبا بود‌.

جلوی ایستگاه مترو یه غرفه خیریه بهاری برپا بود که گلدون های زیبایی داشت. قبل از اینکه وارد ایستگاه بشه جلو رفت و با دست و دلبازی دو تا گلدون همیشه بهار خرید.

با رسیدن به گیت چون دست هاش پر بود پشتش رو به بخش مخصوص کارت زدن کردن و باسنش رو بهش چسبوند. با صدای بوق به دختری که با لبخند بهش نگاه میکرد چشمک زد.

توی مترو به آدم ها نگاه کرد. بعضی هاشون کاملا عصبی بودن و بعضی دیگه بدون هیچ حسی به رو به روشون خیره شده بودن. خوشحال بود و به طرز احمقانه ای به همه لبخند میزد.

به نظرش تلاش کردن نتیجه میداد و ارزشش رو داشت. نمیفهمید چرا کیونگسو این قدر یک دفعه ای تصمیم گرفته بود بهش یه فرصت بده و خب اهمیتی هم نمیداد. بهش نشون میداد یه رابطه خوب ربطی به سن و سال نداره. بهش نشون میداد بودن با کیم جونگین یعنی چی.

تصمیم داشت یکی از گلدون ها رو توی کلاس بذاره و یکی دیگه رو به خونه ببره.

توی راهرو برای هرکسی که میشناخت سر تکون داد و لبخند زد. حس میکرد باید حال خوب رو به آدم ها به اشتراک بذاره. توی همین فکرها بود که حس کرد با کسی برخورد کرده.

سرش رو پایین آورد و فقط مقدار زیادی مو دید. دختر کوتاهی که با سر توی شکمش رفته بود، توی آخرین لحظه قبل از برخورد جونگین رو شناخته بود و الان واقعا نمیخواست سرش رو بالا بگیره.

شاید یه دلیلی داشت که از بچگی بهشون میگفتن توی راهروها ندویید. شاید باید به حرف معاون ها گوش میداد. شاید واقعا عجله کردن کار خوبی نیست. همونطور که سرش پایین و تپش قلبش بالا رفته بود عذرخواهی کرد. اینکه کیم جونگین حرفی نمیزد احتمالا خوب نبود. یه قدم کوتاه عقب رفت و بدون اینکه سرش رو بالا بیاره دوباره عذرخواهی کرد.

جونگین به لکه قرمز شده روی فرمش نگاه کرد. اون داشت سعی میکرد با ادم ها مهربون باشه. سعی داشت حس خوبش رو به آدم ها انتقال بده اما اون احمق ها چیکار میکردن؟

نفس عمیقی کشید و گلدون های عزیزش رو روی لبه بیرون زده پنجره گذاشت. با دقت به دختر نگاه کرد اما چیزی از صورتش پیدا نبود. آروم زمزمه کرد: "سرت رو بیار بالا"

دختر سرش رو پایین تر گرفت و دوباره عذرخواهی کرد. جونگین واقعا حوصله لوس بازی های دخترانه رو نداشت. جلو رفت با صدای آرومی گفت: "همین الان سرت رو بیار بالا..."

papercutsWhere stories live. Discover now