سی و دو

236 82 128
                                    

سالن ورزش مدرسه پر از نورهای رنگی و بادکنک های هلیومی بود. کیونگسو دست توی دست جونگین وارد شد و اولین چیزی که به ذهنش رسید این بود که چقدر همه بچه ها زیبا و خوشحال به نظر میرسن. معلوم نبود چندتاشون مشکلات خانوادگی یا احساسی داشتن، معلوم نبود چند نفرشون به خودکشی فکرمیکنند. معلوم نبود چند نفرشون امشب بعد از جشن با هم میخوابن و بکارتشون رو از دست میدن. هیچی معلوم نبود، زندگی هیچوقت اتفاق بعدیش رو لو نمیداد.

با لبخند به جونگین که خیلی عادی نگاهش رو داخل سالن میچرخوند نگاه کرد و منتظر موند.

- میشه لبخند نزنی؟ چون تو گفتی بیایم اینجا و نمونیم خونه

کیونگسو چشم هاش رو گرد کرد و زمزمه کرد: "چه ربطی داره؟"

جونگین با اخم برگشت سمتش و گفت: "امشب نمیتونی بخندی و چشم هات رو گرد کنی. امشب نمیتونی خودت باشی افسر دو، بهت گفتم چقدر بهم سخت گذشته"

کیونگسو نسبت به این هیجان و اشتیاق جونگین حس خوبی داشت. حتی یک لحظه حس کرد واقعا باید میموندن خونه و شب رو زودتر آغاز میکردن اما چشمش به سهون خورد و پسر کوچکتر رو دنبال خودش کشید: "بیا بریم پیش سهون و فقط خوش بگذرون"

- حتی اگه از خستگی در حال مرگ هم باشم باید امشب بکنیم

کیونگسو نفسش رو پر صدا بیرون داد و گفت: "میدونی... زیاد با این کلمه بکنیم و به فاکم بدی و اینا اوکی نیستم... بیا فقط بهش بگیم سکس"

جونگین سرش رو برای سهون تکون داد و چیزی نگفت. به نظرش کلمه سکس خیلی کلی بود و منظورش رو نمی رسوند. جونگین میخواست کیونگسو با انگشت هاش آماده اش کنه و بعد خیلی سخت به فاکش بده. میدونست کیونگسو خیلی آدم باملاحظه ایه اما واقعا میخواست یجوری باشه که فرداش نتونه درست راه بره.

سهون با اخم به دست های قفل شده اشون نگاه کرد و گفت: "پس تنها کسی که امشب دیت نداره، منم... کی باورش میشه آخه؟"

جونگین دو تا لیوان نوشیدنی برداشت و یکیش رو به دوست پسرش که قرار بود امشب به فاکش بده داد: "میدونم نباید این رو بگم... اما تو خودت نخواستی دیت داشته باشی"

- خودم میدونم که خودم نخواستم، چون من دیت با مین آه رو میخواستم و اون دیت با من رو نمیخواست، پس منم دیت دیگه ای نمیخواستم

کیونگسو نامطمئن گفت: "جنی؟"

سهون لب هاش رو جلو و سرش رو به نشونه "نه" تکون داد: "گفت هیچوقت دیگه نمیخواد پاش رو توی این سگدونی بذاره"

خب، پس دیگه نمیدونست چی بگه. منتظر به پسرها خیره شد. جونگین ازش عذرخواهی کرد و با سهون از در پشتی خارج شدن. میتونست احتمال بده میخوان مست کنن. به هرحال خودش هم یه روز نوجوان بود و انواع و اقسام روش ها رو برای خریدن مشروب امتحان کرده بود. در ضمن سن جونگین قانونی بود اما خب، همچنان این کار توی مدرسه قانونی نبود و البته که اون قرار نبود افکارش رو به زبان بیاره و شب پسرکش رو خراب کنه.

papercutsWhere stories live. Discover now