💚☘خودت رو ببین☘💚

2.3K 384 48
                                    

ملاقات کردن. دیدن همدیگه.
اولین چهره‌ای که بچه‌ها می‌بینند...صورت کسی هست که اون‌ها رو به دنیا آورده اما چند نفر این چهره رو به یاد دارند؟ تقریبا هیچکس!
خیلی راحت اولین چهره‌ی زندگی همه فراموش شده و حتی شاید هیچ‌وقت به این موضوع فکر نکنند. اصلا مگه مسئله‌ی مهمیه؟
نه برای ما مهمه و نه برای اونی که اون بچه‌ی کثیف و زشت رو از شکم مادرش بیرون کشید. خیلی راحت اولین ملاقات رخ میده و فراموش میشه. بعد از اون اگه کارما باهامون کاری نداشته باشه...احتمالا مادر و پدر میشن اولین افرادی که ملاقات می‌کنیم و به یاد میاریم. اولین شاهدین لبخندها و اولین شاهدین گریه‌هامون! اون‌ها روی زشت ما رو دیدن! هرچقدر هم خودمون رو خوشگل کنیم باز هم اون‌ها هستند که همیشه حقیقت وجود ما رو بدونند!
اما همیشه ملاقات با والدین توی بزرگسالی سخت میشه...ولی چرا؟ پدر و مادر همون‌هایی هستند که پوشکمون رو عوض کردن...پس از چی نگرانیم؟ مگه از این بدتر هم داریم؟ چرا دوست نداریم باهاشون حرف بزنیم و اسرار زندگی‌مون رو بگیم؟ مسلما هیچ رازی بدتر از محتویات پوشک نیست!!

روز اول مدرسه و دیدار با بچه‌های هم‌سن‌مون...ملاقات‌های اینطوری که کمی براشون استرس می‌گیرم رو زیاد پشت سر می‌ذاریم...اولین بیرون رفتن با دوست‌ها...اولین روز دانشگاه...اولین قرار عاشقانه...اولین روز کاری...اولین دیدار با رئيس...
زندگی ما با ملاقات‌ها و دیدارها گره خورده! با عجله وارد شرکت میشی و به یه پیرمرد می‌زنی...چند دقیقه بعد همون پیرمرد رو پشت میز مصاحبه می‌بینی!

بعضی‌ها رو ملاقات می‌کنی و بهشون میگی تو تا حالا کجا بودی؟

عده‌ای رو می‌بینی و بهشون میگی لعنت به روزی که باهات آشنا شدم!

توی مترو کنار یک غریبه می‌بینی اما حس می‌کنی از خواهر بهت نزدیک‌تره.

کیف پولت رو فراموش می‌کنی و همکارت که صبح دیدیش میاد و خریدهات رو حساب می‌کنه. کاری که شاید برادرت هم انجام نده.

کنار یکی زمان برات زود سپری میشه اما کنار یکی دیگه انگار به زمان قفل زده میشه تا سپری نشه!

پیش یکی آرومی و کنار اون یکی همیشه سردرد می‌گیری!

حقیقت زندگی تمام انسان‌ها اینکه...ملاقات‌ها همه چیز رو می‌سازه!

ملاقات با یک آدم خوب...خوشبختت می‌کنه و ملاقات با آدم‌های اشتباهی...عمرت رو تباه می‌کنه!

همه چیز...همیشه با یه دیدار ساده شروع میشه...جرقه‌ای کوچیک که شاید برای خیلی‌ها فراموش بشه. شاید اکثریت به یاد داشته باشند که کِی عاشق شدن اما کِی عشق رو ملاقات کردند رو به یاد ندارن!

یکی رو می‌بینی و تا آخرش اون رو به یاد میاری ولی یکی‌دیگه رو می‌بینی و تا آخرش تلاش می‌کنی تا فراموشش کنی اما تهش هم یه نامه براش می‌نویسی!

یکی رو می‌بینی و باهاش بقیه‌ی زندگیت رو می‌سازی اما یکی دیگه میاد و آینده‌ رو هم ویرانه می‌کنه...شاید حتی به گذشته هم رحم نکنه!

توی این دنیایی که هرروز آدم‌های متفاوتی رو توی مترو یا ایستگاه اتوبوس و یا تاکسی می‌بینیم...آدم‌های جورواجوری رو توی مغازه‌ها و مدرسه یا محل کار ملاقات می‌کنیم...یک دیدار رخ میده که فقط چشم‌هات رو نیاز نداره...قلبت رو هم می‌طلبه...فقط نیاز نیست که پلک‌هات باز باشه باید در قلبت هم باز باشه تا این ملاقات رخ بده...ملاقات با عشق!

دروغه اگه کسی بگه تا حلا عاشق نشده‌! همه یه کسی یا یه چیزی رو خیلی دوست دارن...شاید یک رنگ یا غذا...شاید یک مکان یا موسیقی...مهم اینکه اون کس یا چیز رو هربار با قلبت تماشا می‌کنی!

گاهی باید چشم‌ها رو بست تا فقط قلب‌مون نگاه کنه تا دلسوزی مادر و فداکاری پدر دیده بشه...تا محبت‌های خواهر و توجه‌های پنهانی برادر احساس بشه. گاهی باید...دل رو زد به دریا!

شاید هم هیچکس تا حالا عشق رو ملاقات نکرده باشه؟ کرده؟ عشق دیدنیه یا حس کردنی؟ بوییدنیه یا شنیدنی؟ کشف کردنی یا پیدا شدنی؟ ناقصه یا کامل؟

ازت می‌خوام تا چشم‌هات رو ببندی و سعی کنی زندگیت رو...خودت رو با قلبت ببینی! خودت رو دوست داری؟ عاشق زندگیت هستی؟ جوابت برام مهم نیست ولی می‌خوام بهت بگم...خودت اولین کسی هستی که ملاقات می‌کنی و چهره‌اش به یادت می‌مونه...خودت همونی هستی که می‌تونه تا آخرش کنارت بمونه...تو همونی هستی که می‌تونی شب‌ها پتو بکشی روی خودت و صبح‌ها بری و نون تازه برای خودت بخری! تو همونی هستی که با خودت رویا می‌بینی و می‌تونی ساعت‌ها از خودت تعریف کنی!

اشتباه نکن...ازت نمی‌خوام خودپرست باشی یا تنها بمونی...دارم ازت می‌‌خوام یادت نره که خودت رو ملاقات کنی...ازت می‌خوام قبل از عشق...خودت رو ملاقات کنی!

💚☘💚☘💚☘💚☘💚☘💚☘💚☘💚☘💚☘💚

سلام؟ خوبید؟

اهم اهم اهم...

این مقدمه‌ی یه مینی فیک جدیده که قراره توی ایام عید دور هم بخونیم و تموم کنیم.
قرار نیست اذیتتون کنم و داستان روند ساده‌ای داره🌺
روزهای آپ از هفته‌ی دیگه برای روزهای پنج‌شنبه و دوشنبه‌است و باید بگم که از فروردین میشه روزهای فرد...اگه کارما بذاره و به من شیفت چهار لا پنج لا ندن🥺🥺

بدون فراز و نشیب نیست اما تلاش کردم روند شیرینی داشته باشه. شیرین اما هیجان‌انگیز 🧶🧶

ژانر امگاورسه ولی امپرگ نیست.
آلفا و امگا؟
خب باید بخونید تا بفهمید...
کلیشه‌ای آلفای پولدار و امگای بدبخت...زوج‌های مقدر شده و ازدواج اجباری هم نداریم...
تلاش کردم تا فضای متفاوتی رو خلق کنم و باید بگم نه توت‌فرنگی داریم و نه نوتلا با قهوه‌ی تلخ...

چانیول چای بابونه دوست داره. گاهی هم شکلات داغ می‌خوره. و بکهیون هم آب کمی یخ‌زده رو ترجیح میده البته نوشیدنی داغ نسکافه یا شکلات داغ می‌خوره...عطر تلخ و شیرین؟ بازم خبری نیست...این جا فقط رایحه‌ی ملایمی داریم که سال‌ها حس نشده!
صدای دلنشین بکهیون؟
باید بگم اون رو هم چندان نداریم...
قراره از دل سکوت و به دور از صداها براتون بوی عشق رو با صدای پاش بیرون بکشه...آهان موی صورتی و سیاه هم نداریم...
پس چه رنگی؟
هم رنگ با رنگ عشق ملاقات نشده‌شون!

The Silent Court of Perfumes (Completed)Where stories live. Discover now