ং 40 ೈ𓂃Fuctur✧࿐

852 235 33
                                    

Life is a secrets📍 Not a question;🕸 Not a puzzle to solve,🎯 but questions to answer,💎  It is the secret to life,⛓ secret to love,💕 secret to dance .....:)💜
زندگی یک راز است ،🙄  نه یه پرسش ؛⁉️  نه معمایی برای حل کردن ، ✅ نه پرسشی برای پاسخ گفتن ،🗣 بلکه رازیست برای زندگی کردن ، ❣ رازی برای عشق ورزیدن ، 💜 رازی برای رقصیدن.....😎

─═इई 🍃🌼🍃ईइ═──═इई 🍃🌼🍃ईइ═─

((پنج سال بعد، بهار 2027))

کراواتش رو باز کرد و همراه با کتش تو لاکر گذاشت. کت چرم براقش رو به تن کرد و بند کیف چرمش رو روی شونه‌اش گذاشت و بعد از بیرون دفتر با اسکن چشم در رو قفل کرد. مچ دستش رو بالا آورد که ساعت رو ببینه ولی با دیدن تتوی حک شده روی پوستش، گوشه‌ی لبش برای ساختن یک لبخند کمرنگ بالا رفت. قرار بود بره دنبال امگاش. بره خونه پیش همسرش. خستگی‌هاش رو با دیدن چشم‌هاش از یاد ببره و بجاش فقط به یاد بیاره این سال‌ها چه زندگی خوب و خوشی داشته.

ساعت نزدیک به هشت شب بود و باید زودتر خودش رو به بیمارستان می‌رسوند. اگه بکهیون قرار نبود تا دیر وقت کار کنه خودش هم زودتر کار رو تموم می‌کرد ولی معمولا شب‌هایی که امگاش توی بیمارستان زیاد کار داشت خودش هم بیشتر توی دیوان می‌موند. به هرحال کار کردن توی خونه برای اون که غیرممکن بود. یا غرق خاطراتشون میشد یا غرق چشم‌های بکهیون. مگه میشد از اون غروب دل‌انگیز دل کند؟ حالا می‌خواست تو قاب عکس، گالری گوشی یا واقعی توی بغلش باشه...با بکهیون، واقعی و مجازی فرقی نمی‌کرد. همه جوره هوش‌از سرش و قلب رو از سینه‌اش می‌برد!

با اخم و نگاه سردی جواب خداحافظی بقیه رو داد و دکمه‌ی آسانسور رو تازه زده بود که مثل همیشه یکی صداش زد و فکش عصبی منقبض شد.

" واو هرسال بجای پیرتر دارید جذاب‌تر می‌شید...نظرتون چیه با این چند تا پیرمرد بیاید و امشب رو کمی مست کنیم...شرط ببندیم...رفیق بازی کنیم و خوش بگذرونیم قاضی پارک؟"

چانیول تلاشی برای زدن لبخند فیک زدن نکرد. برگشت و نگاه خالی و سردش رو به مرد دوخت. دست‌هاش رو داخل جیب شلوارش کرد و نگاهش هم درست مثل برق زیپ‌هاش برنده بود. حقیقتا هیچ‌چیز از این مرد که ظاهرا اینجا باهاش کار می‌کرد، نمی‌دونست. خوش‌بگذرونه؟ مست کردن و این چیزها میشد خوشگذرونی؟ نفس کلافه‌ای کشید و بی‌حوصله جوابی داد تا زودتر بره دنبال امگاش و واقعی خوشگذرونی کنه.

"+ پیر نمی‌شم چون اسم وقت حروم کردن رو نذاشتم خوشگذرونی و بجای مست کردن سعی می‌کنم کنار همسرم باشه...خیلی ممنون ولی مثل تمام دفعات قبلی رد می‌کنم چون می‌خوام برم خونه!"

برای گرفتن جواب احتمالی صبر نکرد پشت آسانسور از دید مرد خارج شد. آدم‌ها خیلی وقت بود که اسم نابود کردن جسم و حتی روح خودشون رو گذاشته بودند خوشگذرونی! آخه مست کردن و شرط بستن چه فایده‌ای داشت؟ شاید اولش خوب بود اما بعدش فقط عوارض و عواقب کار بود که گریبانت رو می‌گرفت و ناچار باید با کلی دردسر ملاقات می‌کردی.

The Silent Court of Perfumes (Completed)Where stories live. Discover now