ং 27 ೈ𓂃Unique 1✧࿐

832 281 75
                                    

𖤐⃟🕊••𝑰𝒇 𝒚𝒐𝒖 𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒔𝒐𝒎𝒆𝒐𝒏𝒆 𝒉𝒆𝒔𝒊𝒕𝒂𝒏𝒕𝒍𝒚, 𝒚𝒐𝒖 𝒂𝒓𝒆 𝒏𝒐𝒕 𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆𝒓 𝒂𝒏𝒅 𝒊𝒕'𝒔 𝒖𝒔𝒆𝒍𝒆𝒔𝑺

دوست‌داشتنی‌ ڪه ‌یه ذره ‌توش ‌شڪ‌ باشه ‌به‌ درد ‌نمی‌خوره.

─═इई 🍃🌼🍃ईइ═──═इई 🍃🌼🍃ईइ═─

لباس‌های شیک، جواهرات گرون، نور و رفتارهای پر از عشوه...لبخندها و خنده‌های بلند، صدای برخورد جام‌ها، رفتارهای دوستانه و پنهان کردن دشمنی پشت یک لبختد بزرگ....پز دادن، حسادت کردن، حسرت خوردن و فخر فروشی کردن...این خلاصه‌ی مهمونی‌ای بود که توی منزل ویلایی وزیر توی خارج از شهر برگزار شده بود و تمام اعضای حزب هم حضور داشتند. مهمونی‌ای که بیشتر شبیه به جشن آغاز مبارزه برای انتخابات و یا جشن قبل از پیروزی توی انتخابات بود. از همدیگه تعریف می‌کردند و اعضای جزئی‌تر سعی می‌کردند با چاپلوسی جایگاه خوبی برای خودشون کسب کنند. کیم جونمیون رئیس این حزب بود و همه در خیال این بودند که قراره رئیس‌جمهور آینده باشه ولی اوه چیانگ و خود جونمیون می‌دونستند که دارند اعضای حزب رو هم فریب می‌دن. از بین تمام آدم‌های داخل ویلا فقط چانیول بود که می‌دونست کدوم‌شون واقعا قراره رئیس‌جمهور بشه و پاش رو داخل کاخ آبی بذاره.

کریس و جونمیون کنار هم ایستاده بودند و حضور اون‌ها تقریبا همه رو به حاشیه سپرده بود. کیم جونمیون مرد موفق سیاست بود و همسرش هم مرد موفق تجارت. یک ترکیب خاص و عادی که نگاه‌ها رو جذب می‌کرد. با اینکه بخاطر آلفا بودن‌شون، چندان مرد بودن‌شون مسئله‌‌ای نبود ولی همچنان خیلی‌ها بودند که کاپل‌های گی رو نپذیرفته بودند و گاها واکنش نشون می‌دادند. علاوه‌بر این‌ها، کیم جونمیون سابقاً با یک زن آلمانی ازدواج کرده بود و شبهات زیادی درباره‌ی ازدواج اولش وجود داشت. علت اصلیش هم این بود که پسرش، هیچ‌وقت در کنارش دیده نشده بود. زندگی وزیر کیم پر بود از مطالب کشف نشده و رازهای جالب. شاید اگه یکی از طرفین رابطه امگا بود، کمی همه چیز بهتر بود ولی آلفا بودن‌شون شدت واکنش‌ها رو بیشتر کرده بود.

اوه چیانگ هم همراه همسرش، سوجین در میانه‌ی سالن ایستاده بود و با خش‌رویی به تبریک بقیه بابت پیدا شدن پسرش، جواب می‌داد. برعکس چیانگ، سوجین زن خوب و ساده‌ای بود. زیبایی ظاهرش و صدای خاصش از اون یک آلفای واقعی ساخته بود. سوجین هیچ‌وقت احساس بدی نسبت به بکهیون نداشت. گاها حتی همسرش رو سرزنش می‌کرد که چرا با اون بچه بد رفتاری می‌کنه اما هیچ‌وقت هم تلاشی برای مهربونی نکرده بود. سوجین هیچ احساسی نسبت به بکهیون نداشت. برای اون بکهیون بیشتر یک غریبه بود تا پسر زنی که به زور با همسرش خوابیده بود. سال‌هایی که بکهیون توی زیرشیروونی عمارت بود، اون‌ها در آپارتمان داخل شهرشون زندگی می‌کردند اما بعد از رفتن پسرک دوباره به عمارت برگشتند. سوجین هیچ‌وقت اجازه نداده بود که سهون و بکهیون همدیگه رو در کودکی ملاقات کنند. نه بخاطر سهون...سوجین این کار رو بخاطر بکهیون کرده بود تا هیچ‌وقت محبت پدرش رو نسبت به فرزند دیگه‌اش نبینه اما امشب فهمیده بود که تلاش‌هاش بیهوده بوده. سهون کنار چیانگ ایستاده بود و چند قدم اون سمت‌تر، بکهیون هم با نگاه عجیبی داشت به کفش‌های آلفاش نگاه می‌کرد نه این خانواده‌ی سه نفره و شاد! یا چیزی که هیچ‌وقت نتونسته بود داشته باشه.

The Silent Court of Perfumes (Completed)Where stories live. Discover now